پایگاه خبری تحلیلی کرمان نیوز .......Kerman News

اولین پایگاه خبری - تحلیلی مستقل در استان کرمان/ تا نخواهیم نمی توانیم/ وبلاگ شخصی روزنامه نگار کرمانی محمد هادی شجاعی

پایگاه خبری تحلیلی کرمان نیوز .......Kerman News

اولین پایگاه خبری - تحلیلی مستقل در استان کرمان/ تا نخواهیم نمی توانیم/ وبلاگ شخصی روزنامه نگار کرمانی محمد هادی شجاعی

درس ها و عبرتهای تاریخى نهضت عاشورا

 

عـنـوانِ پـیـام تـاریـخـى عـاشـورا تـنـهـا شـامـل پـیام هاى صریح عاشورا به تاریخ آینده نمى شود، بلکه شناخت نیروى نهفته در بطن حـادثـه براى الهام گیرى در زندگى فردى واجتماعى ودرسهاى روشنگر به آیندگان را نیز در بـر مـى گـیـرد.

مـقـصـود از ایـن عـنـوان ، تـاءثـیـرى است که (عاشورا) در حرکتهاى تاریخى ، بینش تاریخى ، تجزیه وتحلیل حوادث ، چه در زمان نزدیک به عاشورا داشته ، یامى بایست داشته باشد، چه تاءثیرى که در زمانهاى بعد تا عصر حاضر داشته ودارد یا مى تواند داشته باشد.

هـر حـادثـه تـاریـخـى ، مـوجـى از آثـار وپـیـامـدهـاى مـخـتـلف بـر مـى انـگـیـزد، یـا حـدّ اقـل زمـیـنـه مـوج آفـریـنـى در آن است ؛ به شرط آنکه جوهره حادثه ، هم شناخته وهم شناسانده شـود. در ایـن صـورت اسـت کـه تـاریـخ ، از (نـبـش قـبور) یا (غیبت مردگان)یا (نقّالى وقایع گذشته)در مى آید واهرمى حرکت آفرین ومنبعى الهام بخش مى گردد.

بـا ایـن تـوضـیـح ، عـنـوانِ پـیـام تـاریـخـى عـاشـورا تـنـهـا شـامـل پـیام هاى صریح عاشورا به تاریخ آینده نمى شود، بلکه شناخت نیروى نهفته در بطن حـادثـه براى الهام گیرى در زندگى فردى واجتماعى ودرسهاى روشنگر به آیندگان را نیز در بـر مـى گـیـرد. بـا ایـن دیـدگـاه است که عاشورا از حالتِ (حادثه اى در گذشته)درآمده ، صورتِ (ذخیره اى از هدایتها، درسها وعبرتها براى آیندگان)به خود مى گیرد وما مى توانیم از عاشورا (پیام)بگیریم و(درس)بیاموزیم و(عبرت)بگیریم که بسى مهمتر است ، نکته اى که در سخنان ارزشمند و هشدار دهنده مقام معظم رهبرى مورد تاءکید مکرّر بود وفرمود:

(... از درسهاى عاشورا مهمتر، عبرتهاى عاشورا است !)

تـوجـّه بـه نـقش انسانِ آگاه ومتعهّد درساختن تاریخ وتاءثیر گذارى در روند حوادث تاریخى مـهـمّ اسـت . از ایـن رهـگـذر مـى توان انسانها را به قدرت تاءثیرگذارى وحرکت آفرینى شان تـوجـّه داد واز ایـنکه صرفا تابع جریانات تاریخ وموج آفرینان اعصار باشند وبراى خود اراده وتـوانـى قـائل نـبـاشـنـد، آنـان را بـه نـیـروهـاى تـاءثـیـر گـذار وفـعـّال در ایـن عرصه تبدیل کرد. مسلّما در شب تاریک تاریخ ، آن تک شمعهایى که روشنایى مـى بـخشند وامید آفریده ، (راه)را مى نمایانند، بسیارى را به شمع بودن وسوختن وراه نشان دادن مى کشانند.

نـقش (الگو) و(پیشتاز) در پدیده هاى تاریخى روشن است . در مسیر تحّولات اجتماعى نیز خیلى هـا در پـى رفتن اند، اما (پیشرو) ندارند. قافله سالاران تاریخ ، آنانند که با ایمان به اراده خـویـش وشـنـاخـتِ (جـا)ى هـرگـام واقـدام بـه مـوقـع بـه تـکـلیـف تـاریـخـى خـویـش عمل مى کنند وتاریخساز مى شوند.

نـهـضـت عـاشـورا از ایـن دیـد نـیـز پـیـوسـتـه بـراى بـشـریـت جـویـاى کـمـال وآزادى وعـزّت ، پیام داده است وصداى (هل من ناصر) کربلا، در رواق تاریخ ، تا ابدیّت به گوش ‍ مى رسد.

تاریخ اسلام یا مسلمین ؟

بعثت حضرت محمد(ص) سر آغاز فصلى نودر تاریخ بشریّت بود. انقلابى اساسى در افکار وعقاید، اخلاق ورفتار، نظام سیاسى ، ساختار اجتماعى ومعیارهاى ارزشى به وجود آمد. آنچه به نـام (تـاریـخ اسـلام)شناخته مى شود، مجموعه اى از این تحوّلات همه جانبه در فکر وزندگى انسان در عصر بعثت است .

امـّا بـا رحـلت پـیـامـبـر اسـلام (ص)، جـریان تاریخ بگونه اى دیگر ادامه یافت . تلاشهایى براى احیاى جاهلیّت وجود داشت ، معیارهاى جاهلى کم کم حاکم شد، تعالى روحى و معنوى مسلمانان روبـه افول گذاشت وآن ارزشهاى مقدّس دوران نبوت پیامبر، پس از او کمرنگ شد واین همه به خـاطـر انـحـراف در سـاخـتـار سـیـاسـى جـامـعـه وتـرک کـردن وصـیـّت حـضـرت رسـول (ص) وبـه قـدرت رسـیـدن کـسـانـى بـود کـه (امـامـت مـعـصـوم) را کـنـار زدنـد و (اهل بیت)را از عرصه هدایت جامعه دور ساختند.

گـرچـه مـورّخـان ، حـوادث آن سـالهـا را بـا همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند، ولى رجعت ها وحـرکـتـهـاى واپـس گـرایـانـه عـصـر پس از پیامبر، در زمینه هاى اعتقادى ، سیاسى ، اخلاقى ، نـظامى واقتصادى چنان بود که اگر نام آن را (تاریخ مسلمانان)بنامیم ، دقیقتر است تا نامیدن به (تاریخ اسلام) .(356)

اگـر بـخـواهـیـم عـمـلکـرد خـلفـاى پـس از پـیـامـبـر وخـلفـاى امـوى وعـبـاسـى را کـه جدا از خطّ اهـل بـیـت عـمـل مـى کـردنـد بـا تـعـالیـم دیـن وسـیـره پـیـامـبـر تـطـبـیـق دهـیـم ، بـا مشکل مواجه مى شویم . هم نحوه تصدّى قدرت وبه خلافت رسیدنشان با معیارهاى (نظام سیاسى اسـلام)نـاهـمـسـاز بـود وهـم عـمـلکـردشـان در زمـیـنـه هـاى عـدالت اجـتـمـاعـى ، شـیـوه حـکـومـت ، عمل به قرآن وسنّت واخلاق ومعاشرت .

از این رو، بوضوح به دوجریانِ (خطّ خلافت)و(خطّ امامت)بر مى خوریم وتضادّ این دوجریان در تاریخ اسلام در جاهاى بسیارى خود را نشان داد که (حادثه عاشورا) یکى از بارزترین آنها بـود. خصومت اهل بیت ومخالفان وتعارض بنى هاشم وبنى امیّه ، ریشه در تعارض دوفکر وخطّ عـقـیـدتـى وعـمـلى داشـت ، نـه خـصـومـتـهـاى شـخـصـى وقـبـیـلگـى . تحلیل زیبا وعمیق امام صادق (ع) از این دوجریان چنین بود:

(اِنـّا وَ آلُ اَبـى سـُفـْیـان اَهـْلُ بـَیـْتـَیـنِ تـَعـادَیْنا فى اللّهِ، قُلْنا: صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا: کَذِبَ اللّهُ)(357)

ما ودودمان ابوسفیان اهل دوخاندانیم که در مورد خدا وبر اساس دین ومکتب ، با هم دشمنى کردیم . ما گفتیم : خدا راست گفته است ، آنان گفتند: خدا دروغ گفته است .

یعنى نزاع بر سر عقیده ومکتب وصادق وکاذب دانستن خدا ودین بود.

جـدایـى مـسیر تاریخ اسلام از اهل بیت عصمت ، سبب توجیه ناپذیرى بسیارى از عملکردهاى حکّام بـا مـبـانـى ومـعـیـارهاى دین گشت . تاریخنگاران حرفه اى ووابسته به دربار نیز بگونه اى دیـگـر چـهـره تـاریـخ را آلودنـد کـه گـاهى استناد به متون تاریخى را با دشوارى مواجه مى سازد.

در ایـن مـیـان ، شـنـاخـت راسـت ودروغ وحـق وبـاطـل در رخـدادهـاى تـاریـخـى ، هم رسالتى سنگین وضـرورى اسـت ، هـم کـارى دشـوار ونیازمند دقّت . همچنانکه درباره حادثه عاشورا نیز، گاهى مـطالبى غیر واقعى وضعیف ، به نقلها افزوده شده ودر فرهنگ مردم راه ورسوخ یافته است که هم باروح عاشورا ناسازگار است ، هم با متون معتبر تاریخى . این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل ودورغ ونقل مسائل سست ، الزامى مى کند.(358)

ریشه عاشورا در سقیفه

بـسـیـارى از حـوادث ، در ارزیـابـى بـنیادین به ریشه هاى کهن ترى منتهى مى شود که گاهى فـاصـله زمـانـى بـسـیـارى مـیـان آن دووجـود دارد، گـاهـى عـلل واسـبـاب واسـطـه اى ومـیـانـى مـتـعـدّدى آن دورا بـه هـم مـتـصـّل مـى سازد. اگر شناخت عمیق وجریان شناسانه از حوادث باشد، هم بصیرت انسان را در تـحـلیـل وقـایـع مى افزاید، هم از تکرار برخى وقایع تلخ در دورانهاى بعدى جلوگیرى مى کند.

حـادثـه عـاشـورا یـکـى از ایـن گـونـه جـریـانـات اسـت کـه ریـشـه آن بـه پـنـجـاه سـال قـبـل وبـه مـاجـراى غـصـب خـلافـت از خـانـدان پیامبر وبازیگرى با حاکمیّت دینى وخلافت اسلامى باز مى گردد. آن جریان انحرافى که درمساءله رهبرى وخلافت پیش آمد، بتدریج جامعه را از سـرچـشـمـه زلال مـکـتب دورساخت ، دشمنان دیرین اسلام وپیامبر، کم کم قدرت یافتند و با اسـتـیـلابـر سـرنـوشـت مـسلمین وحکومت ، اهداف ونیّات شوم خود را تحقّق بخشیدند. اگر آن ستم نـخـسـتـین نبود وگستاخى فاحش نسبت به پیامبر وخاندان گرامى اوانجام نمى گرفت ، کار امّت پـیـامـبـر بـه آنـجـا نـمـى رسید که عزیزترین چهره امّت اسلامى ویادگار معصوم پیامبر را در کربلابه شهادت برسانند وپس از آن قتل عام خونین ، خاندان پیامبر را به اسارت ببرند.

لعـنـتـهـایـى کـه در زیـارتـنـامـه هـا بـه (نـخـسـتـیـن ظـالم در حـق مـحـمـد وآل مـحـمـّد)دیـده مـى شـود، و لعـنـت بـر آنـان کـه پـایـه واسـاس ظـلم بـر اهـل بـیـت را گـذاشـتـنـد (359) وآنـان کـه آن راه را ادامه دادند، همکارى کردند، سکوت کردند و... همه اشاره به ریشه حادثه کربلادر سقیفه وجریانات صدر اسلام است .

عـاشـورا، در واقـع تـجـلّى نـهـایـت دشـمـنـى هـاى امـویـان بـا اهـل بـیـت عـصـمـت وطـهـارت بـود کـه بـا هـمـدسـتـى هـمـه عـوامـل پـیـدا وپـنـهـان شـکـل گـرفـت . اگـر وصـیـّت پـیـامـبـر دربـاره سـرنـوشـت مـسـلمـیـن پـس از خـودش عـمـل مـى شـد و(ولایـت) حـاکمیّت مى یافت ، آن بدعتها، رجعتها و شعله ور شدن آتش کینه وعداوت بـازمـانـدگـانِ احـزاب شـرک وضـربـه خـوردگـان از تـیـغ اسـلام ، مـجـال بـروز نمى یافت . پس شهادت امام ویارانش در عاشورا، برگى دیگر از آن ستم نخستین بود. به تعبیر عمیق وزیباى مرحوم آیة الله غروى اصفهانى :( ... وقتى حرمله تیر افکند، حرمله نـبـود کـه تـیـر انـداخت ، بلکه تیرانداز واقعى کسى بود که براى او زمینه سازى کرده بود. تـیـرى از جـانـب سـقـیـفـه آمد که کمانِ آن در دست خلیفه بود. آن تیر، گلوى آن کودک را ندرید، بلکه بر جگر دین وقلب پیامبر فرونشست .)(360)

تیرى هم که روز عاشورا بر قلب حسین بن على (ع) نشست وخونِ (ثار اللّه)را بر زمین ریخت ، در واقع در روز سقیفه رها شده بود ودر عاشورا به هدف نشست !

اینکه یزید، پس از کشتن امام حسین (ع) مغرورانه مى گفت کاش اجداد ونیاکانم بودند و شاهد این انـتـقـام گـیـرى بـودنـد، نشانه دیگرى است که کینه اوبا امام ، تداوم همان کینه هاى ابوسفیان ومشرکان بنى امیّه با پیامبر وخاندان اوودین خدا بود واینکه (ابن زیاد) در کوفه به سر مبارک سـیـد الشـهـدا جسارت مى کرد وبا چوبى که در دست داشت بر لبهاى اومى زد ومى گفت : (یَومٌ بـِیـَومِ بَدرٍ)،(361) ـ این روز در مقابل روز جنگ بدر ـ باز هم نشان دهنده ریشه داشتن کربلادر سقیفه است . جریان شناسى تاریخى ، به حوادث معناى دیگرى مى بخشد وبدون چنین شـنـاخـتـى ، گـاهـى نـمـى تـوان از قـضـایـاى تـاریـخـى تحلیل درستى ارائه کرد.

مرحوم نیّر تبریزى در پیوند این دوحادثه با هم ، گفته است :

کانکه طرح بیعتِ شورا فکند

خود همانجا طرح عاشورا فکند

چرخ در یثرب رها کرد از کمان

تیر، کاندر نینوا شد بر نشان (362)

امـام حـسـین (ع) روز عاشورا در خطبه دوّمى که با کوفیان سخن مى گفت ، از آنان با این القاب واوصاف یاد فرمود:

(مرگ بر شما اى بردگان امّت ، اى بازماندگان پراکنده احزاب ، اى واگذارندگان کتاب خدا، اى تـحـریـفـگـرانِ دین ، اى گروه تباهى وگناه ، اى دمیده شدگان شیطان ، اى خاموش کنندگان سـنـّتـهـا! آیـا از دیـن طـاغـوتـهـا حـمایت کرده ، ما را خوار مى سازید؟ آرى به خدا سوگند! این نـیـرنـگـى کـهـن در شـمـاسـت که ریشه هایتان بر همین استوار شده و شاخ وبرگهایتان بر آن روییده است وشما پلیدترین میوه این خارستانید ولقمه غاصبان ....)(363) در ایـن بـیـان نـیـز، حـضـرت ، آنـان را پـس مـانـده هـاى هـمـان قـبـایـل واحزاب جاهلى ومعاند مى داند ومیوه تلخ درختِ دشمنى بنى امیّه با آیین خدا مى شمارد. این نـیـز نـوعـى نگرش ‍ جریان شناسانه به شرکت کنندگان در فاجعه تلخ عاشوراست ، از چشم امام حسین (ع).

شناخت ریشه هاى هر حادثه وزمینه هاى قبلى آن ، از پیام هاى دیگر عاشوراست .

اتمام حجّت

در جـریـانـات تـاریـخـى ، اسـتـنـاد مردم یا تاریخ سازان دلایلى است که مورد تمسّک قرار مى گـیـرد. مردم در پى حجّت وسند براى عمل خویش یا ارزیابى عملکرد دیگرانند. تاریخ سازان نیز براى پاسخگویى به (محکمه تاریخ) ، براى قاضى وجدانها حجّت بر جاى مى گذارند.

بـراى ایـنـکه راه عذر وبهانه جویى براى متخلّفان یا مخالفان بسته شود، (اتمام حجّت)مى شود، تا هم در تاریخ ثبت شود، هم نگویند که : ندانستیم ، نشنیدیم ، کسى به ما چیزى نگفت ، اگـر مـى دانـسـتـیـم چـنـیـن وچـنـان مـى کـردیـم . اگـر مـى شـنـاخـتـیـم بـه گـونـه دیـگـرى عمل مى کردیم واز این گونه حرفها.

در نـبـردهـاى اسـلامى ، پیش از آنکه زبان سلاح به میان آید، (اتمام حجّت)مى شود وبا آیات وبیّنات ، راه وچاه بازشناسانده مى شود تا اگر جنگى پیش آمد، یا قومى گرفتار عذاب الهى بـه خـاطر عملکرد زشت خویش شدند، از پیش حجّت بر آنان تمام شده باشد و نگویند که چشم وگـوشـمان بسته بود. در قرآن کریم از (بیّنه)داشتن پیامبران سخن به میان آمده است ونشان دادن آیات الهى را هم براى اتمام حجّت دانسته است ، تا اگر عدّه اى ایمان مى آورند یا به علّت تکذیب ودشمنى هلاک مى شوند، از روى بیّنه وحجّت باشد:

(لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَىَّ عَنْ بَیِّنَةٍ)(364)

تا هرکه هلاک مى شود، از روى بیّنه هلاک شود وهرکه زنده مى ماند، از روى بیّنه زنده بماند.

فـرسـتـادن پـیـامـبـران مبشّر ومُنذر نیز از دید قرآن براى اتمام حجّت است ، تا مردم پس از این بعثتها، حجّت وبهانه ومستمسکى بر کفر وطغیان وگمراهى خود نداشته باشند: (رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)(365).

در نـهـضـت عـاشـورا، امام حسین (ع) ویارانش ، پیش از آنکه آن برخورد پیش آید ودست دشمن به خـون پـاک آنـان آلوده شـود، اتـمـام حـجـّت کـردند. هم خود وهدف از آمدنشان به سوى کوفه را تـشـریـح کـردنـد کـه به استناد دعوت آنها بوده است ، هم خود را بروشنى معرّفى کردند وهم هرگونه بهانه اى را از آنان گرفتند که دلیلى بر این مخاصمه با امام نداشته باشند.

سـیـد الشـهـدا(ع) قـبل از عاشورا کسى را نزد عمرسعد فرستاد تا خصوصى با اوصحبت کند، بلکه اورا از این جنایت بازدارد. به اوفرمود:

(واى بـر تـواى پسر سعد! از خدا نمى هراسى ؟ با اینکه مى دانى من کیستم ، با من مى جنگى ؟ این گروه را رها کن وبیا بامن باش که به قرب خدا نزدیکتر است ... هر عذر وبهانه اى را که عـمـرسـعـد آورد، امام جوابش را گفت واو ساکت ماند، ولى نتوانست از مطامع دنیوى دست بکشد. امام ماءیوس ، از هدایتش بازگشت ، ولى با اواتمام حجّت کرد.)(366)

روز عـاشـورا نـیـز امـام حـسـیـن (ع) سوار بر مرکب خویش تا نزدیکى سپاه دشمن پیش رفت وبا رساترین صدا خطاب به آنان ، بگونه اى که مى شنیدند، فرمود: اى مردم ! سخنم را بشنوید ودر کشتنم شتاب نکنید تا موعظه اى شایسته کنم وعذر خودم را از آمدن بازگویم ... سپس ، بعد از حمد وثناى الهى فرمود:

(به نسب وتبار من بنگرید، آنگاه به وجدان خویش بازگردید وخود را سرزنش کنید، ببینید آیا کـشـتـن من و هتک حرمتم براى شما رواست ؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم ؟ آیا من پسر وصىّ وعموزاده پیامبر نیستم ؟ آیا حمزه سید الشهدا وجعفر طیّار عموى من نیست ؟ آیا این سخن پیامبر به گوشتان نرسیده که فرمود: این دو(حسن وحسین)سرور جوانان بهشت اند؟... آنچه مى گویم حق است وتا کنون دروغى نگفتم . واگر مى پندارید دروغ مى گویم ، از جابر بن عبداله انصارى ، ابوسعید خدرى ، سهل ساعدى ، زید بن ارقم ، انس بن مالک بپرسید که مى گویند این سخن را از پیامبر درباره من وبرادرم شنیده اند. آیا این کافى نیست که دست به کشتنم نیالایید؟....)

پس از سخنى که شمر گفت وحبیب بن مظاهر پاسخش داد، امام افزود:

(اگـر در اینها شک دارید، آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شمایم ؟ به خدا قسم اکـنـون در روى زمـیـن ، پـسـر دختر پیامبرى جز من وجود ندارد. واى بر شما! آیا کسى را از شما کشته ام که به خونخواهى آمده اید؟ مالى را از شما برده ام ؟ به قصاص جراحتى به جنگ من آمده اید....)

وهـمـه ساکت بودند. چون جوابى نداشتند وحجّت امام ، تمام بود. آنگاه حضرت ، برخى از آنان را به نام صدا کردوفرمود آیا شما نبودید که برایم نامه نوشتید ودعوت کردید و گفتید: میوه هـا رسـیـده اسـت ونـیـروهـا مـسـلّحـنـد... وچـون جـوابـى نـدادنـد، امـام بـه اردوگاه خویش برگشت .(367) واز آن همه وجدان ، تنها وجدان حرّ بیدار شد وبه امام پیوست .

اتـمـام حـجـّت حـتـّى دربـاره یـاران وهـمـراهان خویش نیز انجام داد، تا آنان که مى مانند، از روى بـصـیـرت وانـتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه ، از اوضاع داخلى کوفه به آنان خبر داد، تا هـرکـه مـى خـواهـد بـرگـردد. شـب عاشورا نیز به همراهان فرمودکه هرکه بماند، فردا کشته خـواهـد شـد. بـیـم دارم کـه بـعضى از شما از وضع فردا بى خبر باشند، یا بدانند و خجالت بـکـشـنـد کـه بـرونـد. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است . هرکه دوست ندارد، برود، که شب همچون پرده اى آویخته است ... وهرکه مى خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند ومواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ماست .(368)

در هـمـه صـحـنـه هـاى حـق وبـاطـل که در پهنه زمین وزمان پیش مى آید، آگاهان وپیشوایان باید بـراى درج وثـبـت در تـاریـخ از یک سووبراى بستن راه عذر وبهانه از سوى دیگر، به اظهار بیّنات وهشدارها بپردازند تا در آینده تاریخ ، متّهم به سکوت وسازش ‍ نشوند.

افشا وتبیین

غـیـر از نـقـش یـادآورى در زنـده مـانـدن حـق ورسـوایـى بـاطـل (کـه در بـحـث احـیـاگـرى آمـده اسـت) ، بـراى خـنـثـى کـردن نـقـشـه هـاى پـیـروان بـاطـل ، بـایـد تـوطئه ها را افشا کرد وبه تبیین جنایات پرداخت ، تا آنچه اتّفاق افتاده ، در پـس پـرده (کـتـمـان)بـاقـى نـمـانـد. افشاگرى همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیّات وبـسـیـج مـردم علیه باطل ، کار ساز بوده است . در انقلاب اسلامى ایران ، نطقى که امام خمینى (قدس سره)علیه قرارداد کاپیتولاسیون داشت وبه تبعید شدنش انجامید، یکى از این نمونه ها بـود، یـا افـشـاگـریـهـاى (دانـشـجـویـان مـسـلمـان پـیـروخـط امـام)پـس از اشـغـال لانه جاسوسى آمریکا، پرده از دخالتهاى مستمرّ و توطئه گرانه آمریکا در امور داخلى ایـران بـرداشـت ، یا تجمّع جانبازان شیمیایى وارائه اسناد استفاده دشمن از سلاحهاى شیمیایى در جنگ علیه ایران ، رسوایى بزرگى براى عاملان این جنایات داشت .

در حـادثـه کـربـلا، یـکـى از رسـالتـهـاى بـازمـانـدگان حادثه ، افشاگرى علیه دشمن بود وضـربـه زدن به رژیم اموى ، از طریق تبیین آنچه در کربلاگذشت . شاید یکى از دلایلى هم کـه سـبب شد امام حسین (ع) در حرکت خویش از مدینه به مکّه وسپس به کربلا، زنان وکودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت ، به عنوان شاهدان صحنه جنایت ومظلومیّت اهل بیت ، دیده هاى خود را براى مردم بازگوکنند تا آن وقایع در پشت پرده ابهام نماند.

نـقـش امـام سـجاد(ع) وحضرت زینب (س)در این میان حائز اهمیت بود. حضرت زین العابدین (ع) پس از به خاک سپارى پیکر امام حسین (ع) وشهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت : اینجا قـبـر حسین بن على است ، آنکه اورا تشنه وغریب کشتند (هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب ، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا)(369) حضرت مى توانست اوصاف دیگرى براى سید الشـهـداء بـیان کند، اما تاءکید بر اینکه اورا آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است . در خطبه اى هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:

(اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا وکفى بذلک فَخرا)(370)

مـن پـسـر کـسـى هـسـتـم کـه بـه (قـتـل صـبـر) کـشـته شد وهمین برایم بعنوان افتخار، بس است .(371)

در صورتى که مى توانست در معرفى خود وبیان افتخاراتش ، اوصاف دیگرى را برشمارد.

در همان نطق که در کوفه داشت ، در حضور انبوه مردم فرمود:

(اى مردم ، هرکس مرا مى شناسد که شناخته است . هرکس مرا نمى شناسد، من على بن الحسین هستم ، پـسـر آنـکـه حـرمـتـش را زیـرپا نهادند ونعمت را از اوسلب کردند، مالش را به غارت بردند، خـانـوداه اش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر کسى هستم که بى گناه ، اورا کنار شطّ فرات سربریدند.)(372)

امام در معرفى خود، بیش از آنکه به خود واوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهیدش ‍ ویاد جـنـایـتـهـایـى کـه در مـورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد واین افشاگرى بر ضدّ ابن زیاد وحکومت یزید بود.

در خـطـابـه پـر شـور وافـشاگرانه وبیدارگر خویش در کاخ یزید ودر حضور آن همه جمعیّت ودولتمردان سلطه یزید ومهمانانش ، پرده کتمان را کنار زد ودر آن سخنرانى (انا ابن مکّة ومنا، انـا ابـن زمـزم والصـفـا...)(373) اوصـاف وفـضـایـل پـدرش ، جـدّش ‍ عـلى بـن ابـى طـالب ، جـدّش رسول خدا، وهمه خدمات وفضیلتهاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صداى ضجّه وگریه هـمـه بـلنـد شد ویزید براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر وبیم بروز فتنه وآشوبى که در اثـر نـطـق امـام ، مـمـکـن بود پیش آید، به مؤ ذّن گفت اذان بگوید تا شاید فضاى جلسه عوض شـود. امـام سـجـّاد، از فـرازهـاى اذان هـم در مـعـرّفـى خـود ورسـوا سـاخـتـن یـزیـد اسـتـفـاده کرد.(374)

ایـن وضـعـیّت را یزید نیز پیش بینى مى کرد. وقتى امام سجاد(ع) درخواست کرد که بر فراز منبر رود واومخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار واسیر در حضور امیر، نمى تواند سـخـن بـگـویـد، بگذار حرف بزند، ولى یزید بازهم مخالف بود ومى گفت : اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من وآلِ ابوسفیان پایین نخواهد آمد!(375)

امام سجاد(ع) با آن که در طول سفر اسارت ، یک کلمه هم با کسى از ماءموران همراه سخن نگفت ، چون خباثت آنان را مى شناخت ، ولى هرجا براى بیان حقایق ورسواگرى دشمن زمینه ومجالى مى یـافـت بـه روشـنـگـرى مـى پـرداخت . در بدوورود به شام ، پیرمردى که تحت تبلیغات حکومت یزید نسبت به اسرا بدبین بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت :

(خدا را شکر که شماها را کشت وامیر را بر شما مسلّط ساخت .)

حـضرت ذهن اورا روشن کرد وبا سؤ ال از اوکه آیا آیه (مودتِ ذوى القربى)و(آیه تطهیر) را خـوانـده اسـت ؟ واوجـواب داد: آرى ، فـرمـود: مـا هـمان ذوى القربى هستیم . همان خاندانیم که آیه تطهیر درباره ما نازل شده است . پیرمرد لرزید وشرمنده شد وخود را به پاى امام افکند واشک ریزان مى گفت : (برائت مى جویم از کسانى که شما را کشتند...)(376)

هـنگام ورود به مدینه نیز، وقتى همه جمع شدند تا از زبان این گزارشگر امین وصادق ، آنچه را بر عترت پیامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد(ع) پس از حمد وثناى الهى فرمود:

(اى مـردم ! خـداونـد مـا را بـا مـصـیـبتهاى بزرگى آزمود ورخنه اى بزرگ در اسلام پیش آمد. ابا عبدالله الحسین (ع) وعترت اورا کشتند، زنان ودخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر اورا بر فـراز نـیـزه شـهـر بـه شـهـر گـردانـدنـد، وهـیـچ لطـمـه وداغـى بـزرگـتـر از ایـن نـیـسـت .)(377)

سخنرانى هاى حضرت زینب وحضرت ام کلثوم نیز از همین محتوا وجهتگیرى برخوردار بود. بیان مـظـلومیّتهاى اهل بیت ، بویژه آنچه در کربلااتفاق افتاده است ، پیوسته موجب خشم ونارضایى سـتـمـگـران اموى وعباسى ومورد تاءکید پیشوایان شیعه بود، چرا که نقش تبیینى وافشاگرى داشـت . عـزاداریـهـاى شـیـعـه نـیز در طول تاریخ که به دستور امامان وبزرگان دین انجام مى گـرفـت ، از هـمـیـن مـاهـیـّت نیز برخوردار بود. امام خمینى (ره)در جملات بسیارى به این بُعد سوگواریها نیز اشاره مى فرمود؛ از جمله :

(... این مجالس روضه ، این مجالس عزاى سیدالشهدا وآن تبلیغات بر ضدّ ظلم ، این تبلیغ بر ضدّ طاغوت است ، بیانِ ظلمى است که به مظلوم شده تا آخر باید باشد.)(378)

عبرت آموزى

حوادث تاریخى اگر به چشم عبرت ودرس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد، (درس آموز) است . درسهاى تاریخ ، مجموعه اى ازنکات در شناختن حوادث وبروز حالتهاى اجتماعى ورخدادهاى تلخ وشیرین است که با این شناخت ، راه حرکت صحیح در مقاطع بعدى نیز روشن تر مى شود. هرچند کـه درس آمـوخـتـن ، بـیـشـتـر در مـورد حوادث مثبت وسازنده است وعبرت ، در موارد منفى . به علت بـرخـوردارى حوادث ورخدادها از یکى سرى علل وعوامل وزمینه ها وقوانین تاریخى ، تاریخ به یک (کلاس درس)تبدیل مى شود، چراکه گاهى حوادثى همگون ومشابه در دورانهاى مختلف پیش مـى آیـد، بـا زمـیـنـه هـا وتـاءثـیـرگـذاریـهـاى خـاصّ بـرخـى از عـوامـل . شـنـاخت این نکات ودرسها سعادت بخش است وهم سبب ساز پیش آوردن حادثه هاى شیرین وسـازنده است ، هم هشدار دهنده وبازدارنده از تکرار حوادث تلخ . قرآن کریم نیز چنین هدفى را در تـبـیـیـن سـرنـوشـت وسرگذشت اقوام پیشین واشاره به رمز وراز حوادث وقوّت ها وضعفها و برخورداریها وشکستها وزوالها دنبال مى کند. حضرت امیر(ع) نیز در نهج البلاغه به صورت مکرّر از فلسفه تاریخ ودرسهاى حوادث وعبرتهاى تاریخى وبهره گرفتن از آنها یاد مى کند وبه مطالعه وتاءمّلِ همراه با آموختن وعبرت گرفتن از تاریخ دستور مى دهد.(379)

از ایـنـکه امام حسین (ع) حرکت تاریخى خویش در عاشورا را براى مردم اسوه والگو معرفى مى کـنـد: (ولکـم فـىّ اُسـوةٌ)(380) ضـرورت درس آمـوزى وعـبـرت گـیرى از این حادثه روشنتر مى شود.

حـادثـه کـربـلایـکـى از ایـن حـوادثِ (الهـام بـخـش) ، و(عـبـرت آمـوز) اسـت . در عـیـن حـال کـه بـراى هـمـه حقجویان وعدالتخواهان ومبارزان راه حق وآزادى ، یکى از غنى ترین منابع انـگـیـزه آفـریـنـى والهـام گـیـرى اسـت ، از نـگـاه دیـگـر یکى از تلخترین حوادث ودردناکترین فجایعى است که در تاریخ اسلام به دستِ امّت پیامبر پدید آمد وجا دارد دقیقا مطالعه شود که چه عواملى سبب شد چنان شود وبه تعبیر مقام معظم رهبرى :(381)

(مـلّت اسـلام جـا دارد فـکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامى به جایى رسید که همین مردم مسلمان ، از وزیرشان ، امیرشان ، سردارشان ، عالِمشان ، قاضى شان ، قـارى شـان گـرفـتـه تـا اجـانـب واوبـاشـان در کـوفه وکربلاجمع شدند وجگرگوشه همین پـیـغـمبر را با آن وضع فجیع به خاک وخون کشیدند. خوب ، باید آدم به فکر فروبرود که چـرا ایـنـطورى شد؟ ... کار به جایى برسد که جلوى چشم مردم ، حرم پیامبر را بیاورند توى کوچه وبازار، به آنها تهمت خارجى بزنند.)

در ریـشـه یـابـى چـنـیـن عـقـب نـشـیـنـى امـّت از حـمـایـت امام خویش به نکاتى بر مى خوریم که قابل تاءمّل است :

1ـ دنیا طلبى

دلبستگى به دنیا وخوگرفتن به رفاه ولذائذ زندگى ، سبب مى شود که افراد در هنگام نیاز بـه فـداکـارى وجـانـبـازى ، حـضـور لازم را در صـحـنـه دفـاع از حـق ومـبـارزه بـا بـاطـل نـداشـته باشند. تاءکیدهاى فراوانِ پیامبران وپیشوایان دین در مورد دلبسته نشدن به زنـدگـى مـادّى بـراى درمان همین درد است . خود سید الشهداء(ع) نیز مردم را (بندگان دنیا) مى شمارد که تا وقتى زندگیشان برمدار دین بچرخد، دم از دین مى زنند، امّا هرگاه که با بلاها و رنـجـهـا وسـخـتـیـهـا آزمـوده شوند، دینداران واقعى اندک مى شوند: (اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا... فَاِذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ)(382)

بـویـژه اگـر این دنیا طلبى از راه حرام باشد وهدیه هاى نامشروع وغذاهاى حرام و شبهه ناک ، شکمها را پرکرده باشد، هم دلها از درک ودریافت هدایت وحق محروم مى شود، هم لقمه هاى حرام ، دیندارى وتعهّد را کاهش مى دهد وعمل به وظیفه را در بوته فراموشى قرار مى دهد. امام حسین (ع) روز عـاشـورا در خـطاب به سپاه کوفه و نکوهش از اینکه آنان نه به سخن حق حضرت گوش مى دهند ونه دعوتش را به حقّ و رشاد مى پذیرند رمز این حالت را همین گرایش به دنیاى حرام مى داند ومى فرماید:

(هـمـه شـمـا فـرمان مرا سرپیچى مى کنید، به سخنم گوش فرا نمى دهید (حق دارید، چرا که)تـحـفه ها و هدیه هایتان همه از حرام است وشکمهایتان از حرام پر شده است ، پس بر دلهاى شما مـهـر خـورده ، واى بـر شـمـا چـرا سـاکـت نـمـى شـویـد، چرا گوش نمى دهید ونمى شنوید؟ (قَدِ انـْخـَزَلَتْ عـَطـِیـّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُوُنُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطُبِعَ على قُلوبِکُمْ، وَیْلَکُم اَلا تُنْصِتوُنَ؟ اَلاتَسْمَعوُن ؟)(383)

مقام معظم رهبرى در یادکرد نسبت به این عامل مى فرماید:

(دنـبـال شـهـوت رانـیـهـا وهـوسـهـا ودر یـک جـمـله دنـیـاطـلبى رفتن وبه فکر جمع آورى ثروت ومـال بـودن والتـذاذ وبـه دام شـهـوات دنـیـا افـتـادن واصل دانستن اینها وفراموش کردن آرمانها، این دردِ اساسى وبزرگ است وما هم ممکن است به این درد، دچار بشویم .)(384)

عـلاوه بـر ایـنـکـه گـرایشهاى دنیاخواهانه وریاست طلبانه ، گاهى انسانها را از نصرت حق و مـبـارزه بـا بـاطـل بـاز مـى دارد، گـاهـى هـم از سـوى ظـالمـان واهـل بـاطـل ، بـا بـذل مـال ووعده هاى دنیوى ، دام بر سر افراد مى گسترند ودلها را به سوى خـودشـان جـذب مـى کـنـنـد وایـن گـونـه پـشـت جـبـهـه حـق را خـالى مـى سـازنـد. سـپـاهـى از پـول ولشـکـرى از مـطـامـع دنـیـوى گـاهـى کـارسـازتـر از سـاز وبـرگ نـظـامـى وجـنگجویان عـمـل مـى کـند. در عاشورا از این شیوه استفاده شد تا بزرگان کوفه وبصره دست از یارى امام بـکـشـنـد وهوادار والى اموى شوند. به نقل تاریخ ، اشراف وشخصیّتهاى ذى نفوذ را با رشوه هـاى بـزرگ وپـرکردن کیسه ها، به سوى خود کشیدند ومودّت ویارى آنان را در جهت خویش به کارگرفتند.(385)

فریب دنیا وجلوه هاى آن را خوردن ، آخرت را از یاد مى برد ودر یک معامله زیانبار، انسان را به فـروختن آخرت وسعادت ابدى به دنیاى گذرا وا مى دارد. در زیارت اربعین ، از حادثه عاشورا چنین گزارش شده است :

(کسانى براى کشتن امام حسین همدست وهمداستان شدند که دنیا فریبشان داد وبهره خویش را به چـیـزى فـرومـایـه وبـى ارزش فـروختند وآخرت خود را به بهاى ناچیز واندک معامله کردند واز روى تـکـبـّر، در هـواپـرسـتـى خـود غـوطـه خوردند وتووپیامبرت را به خشم آورده ، پیروى از اهـل دشـمـنـى ونـفـاق کـردنـد: وَ قـَدْ تـَوازَرَ عـَلَیـْهِ مـَنْ غـَرَّتـْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى ...)(386)

2ـ غفلت
انـسـان پـیوسته نیازمند تذکّر ویادآورى است . غفلت از اهداف وآرمانها سبب در افتادن انسان به ورطه هاى شوم ولاابالى گرى مى شود. مردم عصر امام حسین (ع) چنان در زندگى روزمرّه غرق شـده بـودنـد کـه اهـداف والاى دیـن وارزشـهـاى مـتـعـالى مـکـتـب و رسـالتـى را کـه در قبال دین خدا داشتند ، از یاد برده بودند. مجاهدات صدر اسلام وآن همه خونهاى پاک شهدا از یاد رفـتـه بـود. دشـمـنـان نـیـز از هـمـیـن غـفـلت سـوء استفاده کرده ، بر آنان سوار شدند وبا به کارگرفتن نیروى مردم در زدودن حق ومقابله با امام معصوم ، به میدان آمدند. سید الشهدا(ع) نیز پـیـوسـتـه مـى کـوشـیـد تـا پرده هاى غفلت را از برابر دیده و فهم ودرک آنان کنار بزند. در سخنرانیهایش در روز عاشورا بر غفلت زدایى تکیه داشت وبه سپاه دشمن مى فرمود که شما ما را بـه فـریـادرسى خواستید، آمدیم ، اینک شمشیر اسلام را به روى خودما کشیده اید؟ آتشى را کـه مـا عـلیـه دشـمـنـان خـود وشـمـا افروختیم ، بر ضد ما برافروخته اید؟ با دشمنان دین خدا برضدّ اولیاء الهى همدست شده اید... .(387)

3ـ رها کردن تکلیف

آنـچـه از سـوى خـدا ودیـن بـه عـنـوان (تـکـلیف)بر عهده مسلمانان گذاشته شده ، همواره براى رسـیـدن بـه (مـصـالح)وجـلوگـیـرى از (مـفـاسـد) اسـت . اگـر افـراد بـه تـکـلیـف خـویـش عـمـل کـنـنـد، در ابـعاد مختلف ، جامعه روبه پاکى وتکامل معنوى خواهد رفت . اما بى اعتنایى به تکلیف وترک وظیفه ، پیامدهایى ناگوار خواهد داشت . تکلیف هرکس به تناسب موقعیّت اجتماعى اش خـاصّ اوسـت . آنـان کـه جـایـگـاه ویـژه اى دارنـد ومـوضـعـگـیرى و عملکردشان مورد توجّه ، کارساز، سرنوشت ساز والگوست ، رسالتى مضاعف دارند و ترک تکلیف از سوى آنان ، عواقب وخـیـمـتـرى دارد. عـالمان دین ، افراد سرشناس ومتنفّذ وموجّه ، تکلیف سنگین ترى دارند واگر در بـرابـر ظـلم وبـدعـت وتـحـریـف وسـلطـه هاى جائر سکوت وسازش کنند، هدر رفتن خون پاکان وتـبـاهـى زحـمـات تـلاشگران ورواج بدعتها وریشه دارتر شدن سلطه ظالمان را در پى خواهد داشت .

امـام حسین (ع) درباره کوتاهیها وسستى ها وسهل انگاریهاى عالمانِ وابسته به دربار یا ساکت در عـصـر خـویش ، بیانى توبیخ آمیز وتلخ دارد وبه آنان مى فرماید: شما با دیدن عهد الهى که شکسته مى شود، فریاد بر نمى آورید وبا ستمگران با مداهنه وسازشکارى رفتار مى کنید وجـایگاه خود را از دست مى دهید. اگر از حق جدا نمى شدید ودر سنّت اختلاف نمى کردید ودر راه خـدا رنـجـها وسختیها را تحمل مى کردید جریان کارها دست شما بود، ولى شما ستمگران را بر خـود چـیـره سـاخـتـیـد وکـارهـا را بـه دسـت آنـان سـپـردیـد کـه بـه شـبـهـات عمل کنند وخواسته هاى خود را پیش برند. آنچه به آنان این سلطه را بخشید، فرار شما ازمرگ ودل بـستن به این زندگى ناپایدار بود، در نتیجه مستضعفان را در دست ستمگران سپردید که به بردگى کشیده شوند ومقهور شوند وظالمان به راءى خویش ‍ رفتار کنند ودر منبرها وشهرها هم خطیبان به سود آنان زبان گشایند... .(388)

مقام معظم رهبرى در تحلیل این مساءله ، ضمن تقسیم بندى افراد جامعه به خواصّ و عوام واینکه عوام ، پیوسته دنباله روخواصّند ونقش خواص در جامعه بسیار مهمّ است و اگر خواص به خاطر دنـیـاگـرایـى وحـفـظ مـوقـعـیـّت وجـایـگـاه خـود، بـه وظـیـفـه حـسـاس خـویـش ‍ عمل نکنند، گاهى جریان تاریخ به گونه اى دیگر پیش مى آید، مى فرماید:

(اگـر کـسـانـى کـه بـراى جـانـشـان راه خـدا را تـرک مـى کـنند، آنجا که باید حق بگویند نمى گویند، چون جانشان به خطر مى افتد، یا براى مقامشان یا براى پولشان یا براى محبّت به اولادشـان بـراى محبّت به خانواده شان براى محبّت به نزدیکان ودوستانشان راه خدا را رها مى کـنـنـد، اگر عدّه اینها زیاد بود، آن وقت دیگر واویلاست . آنوقت دیگر حسین بن على ها به مسلخ کـربـلاخـواهـند رفت ، به قتلگاه کشیده خواهند شد، یزیدها مى آیند سرکار و بنى امیه هزار ماه بـر کـشـورى کـه پـیـغـمـبـر(ص) بـه وجـود آورده بـود، حـکـومـت خـواهـنـد کـرد وامامت به سلطنت تبدیل خواهد شد...

وقـتـى خـواصّ طرفدار حق در یک جامعه آنچنان مى شوند، یا اکثریّت قاطعشان آنچنان مى شوند که براى دنیاى خودشان اهمیّت پیدا مى کند، از ترس جان واز ترس از دست دادن مقام وپست ، از تـرس مـنـفـور شـدن ، از تـرس ‍ تـنـهـا مـانـدن ، حـاضـر مـى شـونـد حـاکـمـیـّت بـاطـل را قبول کنند ودر مقابل باطل نمى ایستند واز حق طرفدارى نمى کنند وجانشان را به خطر نـمـى انـدازنـد. وقـتى که اینطور شد، اولش با شهادت حسین بن على (ع) با آن وضع آغاز مى شود، آخرش هم مى رسد به بنى امیّه وبعد بنى عباس وبعد از بنى عباس هم سلسله سلاطین در دنیاى اسلام تا امروز ...

وضـع آن زمـان ایـن بـوده اسـت ، خـواصّ تسلیم بودند وحاضر نبودند حرکتى بکنند. لذا وقتى یزید بر سرکار آمد و یزید کسى بود که مى شد با اوجنگید وکسى که در جنگ با یزید کشته مـى شـد، چـون یـزیـد خـیـلى وضـعـش خـراب بـود، خـونـش پایمال نمى شد. براى همین امام حسین (ع) قیام کرد... .

وقتى امام حسین (ع) قیام کرد، با آن عظمتى که امام حسین (ع) در جامعه اسلامى داشت ، همین خواص ‍ خیلیها نیامدند پیش امام حسین (ع) تا به اوکمک کنند. ببینید چقدر وضعیّت در یک جامعه خراب مى شـود بوسیله این خواصّ، خواصّى که حاضرند دنیاى خودشان را براحتى بر سرنوشت دنیاى اسلام در قرنهاى آینده ترجیح بدهند...

هـمـه ایـنـهـا وقـتى که مواجه مى شوند با شدت عمل دستگاه حاکم ، مى بینند بناست جانشان به خـطـر بـیـفتد، سلامتى شان ، راحتى شان ، مقامشان ، خودشان ، پس مى زنند. اینها که پس زدند، عـوام مـردم هـم رومـى کـنـنـد بـه آن طـرف . کـسانى که به امام حسین (ع) از کوفه نامه نوشتند ودعـوت کـردنـد، اسـمـهایشان را نگاه کنید، اینها که نامه نوشتند، خواصّ هستند، اینها هم جزء آن طبقه خواصّ هستند، طبقه زبدگان و برجستگان اند...

تصمیم گیرى خواصّ در وقت لازم ، تشخیص خواصّ در وقت لازم ، گذشت خواصّ از دنیا در لحظه لازم ، اقـدام خـواصّ بـراى خـدا در لحـظـه لازم ، اینهاست که تاریخ را نجات مى دهد، ارزشها را نجات مى دهد، ارزشها را حفظ مى کند. در لحظه لازم باید حرکت لازم را انجام داد. اگر گذاشتید وقت گذشت ، دیگر فایده ندارد...

ایـن سـنـت الهـى اسـت . وقـتـى کـه از خـون تـرسـیـدى ، از آبـروتـرسـیـدى ، از پـول تـرسـیـدى ، بـه خاطر خانواده ترسیدى ، به خاطر دوستان ترسیدى ، به خاطر راحتى وعـیـش خـودمـان تـرسـیـدیم ، به خاطر پیدا کردن کاسبى ، به خاطر پیدا کردن خانه یک اتاق بـیـشـتـر از خـانـه قـبلى ، براى این چیزها وقتى حرکت نکردیم ، خوب بله ، معلوم است ده تا امام حـسـیـن (ع) هـم بیایند سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد، همه از بین خواهند رفت ، کما ایـنـکـه امـیـر المـؤ مـنـیـن (ع) شـهید شد، کما اینکه امام حسین (ع) شهیدشد. خواصّ! خواصّ! طبقه خواصّ، عزیزان من ، ببینید کجایید شما؟...)(389)

4ـ بى طرفى نسبت به جریان حق وباطل

تـقـابـل حـق وباطل پیوسته ودائمى است . وظیفه مسلمان متعهّد نیز ایستادن در کنار حق و مبارزه با بـاطـل است . نمى توان نسبت به جریان حق وباطل بى تفاوت بود وبه اسم اینکه دوگروه با هـم بـه نـزاع وجـدال پـرداخـتـه انـد وحق بر ما روشن نیست ، خود را کنار کشید. نتیجه این سکون وبـى طرفى ، تضعیف جبهه حق وتقویت ظلم است . در حادثه جنگ صفین که درگیرى روشن وبى ابـهـام حق وباطل بود، عدّه اى به بهانه اینکه در (فتنه)نباید وارد شد از جبهه حق عقب نشستند تا دستشان به خونى آلوده نشود! امیرالمؤ منین آنان را نکوهش کرد وفرمود:

(خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْباطِلَ)(390)

حـق را خـوار کـردنـد وبـاطـل را یـارى نـکـردنـد. یـعـنـى گـرچـه آنان در جبهه معاویه به یارى بـاطـل نپرداختند، ولى با نجنگیدن در رکاب آن حضرت ، مایه سستى وضعف در جبهه حق گشتند. کـسـانى همچون : عبدالله بن عمر، سعد بن ابى وقّاص ، سعید بن زید، انس بن مالک ، محمد بن مـسـلمـه و...(391) در جـنـگ شرکت نکردند وبراى خود، عذر و بهانه هایى تراشیدند. ابوموسى اشعرى نیز از این گروه بود.

در حـرکـت امام حسین (ع) نیز کسانى با همین گونه توجیهاتِ عافیت طلبانه با امام همراه نشدند واورا تـنها گذاشتند. حتى برخى على رغم دعوتِ صریح امام حسین (ع) از آنان نسبت به مشارکت در نهضت ویارى کردن او، راه خود را به سوى دیگر کشیدند تا شاهد آن برخورد نباشند!

احـنـف بـن قـیـس ، بـا آنـکه در جنگهاى زمان رسول خدا(ص) ونیز در نبردهایى در رکاب حضرت امـیـر(ع) شـرکـت کرده بود، ولى در حادثه عاشورا امام حسین (ع) را یارى نکرد و به تقاضاى کتبى آن حضرت پاسخ منفى داد وحتى امام را از قیام خویش نهى کرد.(392)

در حـوادث تـلخ صـدر اسـلام ، نـمـونـه هـایـى از ایـن عـمـل نـکـردن بـه تـکـلیـف در شـرایـط حـسـّاس ‍ بـر مـى خـوریـم . مـجـمـوعـه آن سـهـل انـگاریها سبب شد که حق ، منزوى گردد وباطل چیره و مسلّط شود. امام حسین (ع) در مدینه ، پـیـش از حـرکـت به سوى مکّه ، در گفتگوى تندى که با مروان داشت ، به صورت دردآورى به این حقیقت اشاره کرد وفرمود:

(مـن از رسـول خـدا شـنـیـدم کـه مـى فـرمـود: (خـلافـت بـر آل ابـى سـفـیـان وبـر مـشـرکانِ آزاد شده در فتح مکه و فرزندانشان (طُلقاء وفرزندان طلقاء) حـرام اسـت ، پـس هـرگاه معاویه را دیدید که بر منبر من فراز آمده است ، شکمش را بدرید)، به خـدا سـوگـنـد مردم مدینه ، معاویه را بر منبر جدّم دیدند ولى کارى نکردند وبه فرمان پیامبر عـمـل نـکـردنـد، در نتیجه خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد (... فَلَمْ یَفْعَلُوا ما اُمِرُوا بِهِ فَابْتَلاهُمُ اللّهُ بِاِبْنِهِ یزید).(393)

در واقـع ، تـکـلیـف گـریـزى مـردم ، سـبـب دوام سـلطه ظالمان گشت واین یک سنّت الهى و عبرت تاریخى از عاشوراست .

امـام حـسـیـن (ع) در جـاى دیـگـرى نیز به این سنّت وعبرت اشاره کرده است . وقتى در آن سخنان بـلنـد خـویـش از عـالمـان دربـارى وساکتان بى تفاوت وسازشکاران با ظالمان ، انتقاد مى کند وحـرکت اصلاحى خویش را براى احیاى سنّتهاى دین واحکام الهى مى شمارد، آنان را به نصرت خویش فراخوانده ، مى فرماید:

(فـَاِنْ لَمْ تـَنـْصـُروُنـا وَ تـَنـْصـِفـُونـا قـَوِىَ الظَّلَمـَةُ عـَلَیـْکـُمْ وَ عـَمـِلُوا فـى اِطـْفـاءِ نـُورِ نَبِیّکُمْ)(394)

اگـر مـا را یارى نکنید وبا ما منصفانه رفتار نکنید، ستمگران نیرومى گیرند ودر خاموش کردن فروغ پیامبرتان کار وتلاش مى کنند.

ایـن نـیـز درسـى اسـت بزرگ ، که هواداران حق ، اگر از نصرت حق وپیشواى صالح وجبهه دین کـوتـاهـى کـنـنـد، نـتـیـجه اش تقویت ظالمان وموفّقیّت طاغوتها در ریشه کن کردن حق و نابود ساختن پیروان آن خواهد بود.

عزّت باطل ستیزان

در تـقـابـل حـق وبـاطـل ، طـبـق آنـچـه قـرآن کـریـم تـبـیین مى کند، (حق)ماندگار واستوار است و (بـاطـل)رفتنى است وناپایدار.(395) مؤ من نیز از آنجا که بر محور حق زندگى مى کـنـد، هـرچـند به ظاهر ضعیف ومحروم ومنزوى شود، ولى (دولت جاوید) از آن اوست ، چرا که به چـیـزى دل بـسـتـه کـه مـانـدگـار اسـت . بـه تـعـبیر امیرالمؤ منین (ع): (لِلْحَقِّ دَوْلژةٌ، لِلْباطِلِ جـَوْلَةٌ)(396) بـراى حـق ، دولت وعـظـمـت بـزرگـى اسـت ولى بـاطـل را جـولان وچـرخـشـى اسـت . خـداونـد عـزّت را از آنِ خـدا ورسول ومؤ منان مى داند: (لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ).(397)

از نـظـر مـبـنایى ، کسانى که با ستم وباطل پیکار کنند، گرچه در ظاهر شکست هم بخورند، امّا غـلبـه واقـعـى بـا آنـان اسـت . مـرور زمـان ، پـیـروان بـاطـل را از یـادهـا مـى بـرد وآثـار سـلطـه آنـان نـابـود مـى شـود، امـّا حـمـاسـه بـاطـل ستیزان پیوسته زنده وتاءثیرگذار باقى مى ماند وقضاوت کنندگان در تاریخ ، به آنان با دیده احترام نگاه مى کنند.

روشـن تـریـن دلیـل ایـن عـزّت وشکوه ، درباره شهداى کربلامشهود است . هنوز هم امام حسین (ع) عـزیـز اسـت ، مـحـبوب دلهاست ، مزارش میعادگاه عاشقان حقّ است ، کلماتش در گوش تاریخ طنین افکن است ، چهره پیروز نبرد عاشورا به شمار مى آید. امام خمینى (قدسّ سرّه)درباره پیروزى حق بر باطل در نهضت عاشورا مى فرماید:

(مـحـرم مـاهـى اسـت کـه عـدالت در مـقـابـل ظـلم وحـق در مـقـابـل بـاطـل قـیـام کـرده وبـه اثـبـات رسـانـده اسـت کـه در طـول تـاریـخ ، هـمـیـشـه حـق بـر باطل پیروز شده است .)(398)

سـخـنـان فـوق را امام امّت در تاریخ آذر 57 در مصاحبه با رادیولوکزامبورگ فرموده است . آیا خـود ایـن نـشـانـه اى بـر عـزّت بـاطل ستیزانِ عاشورا نیست که پس از چهارده قرن از گذشت آن حـادثـه ، هـنـوز هـم بـه عـنـوان سـنـد پـیـروزى هـمـیـشـگـى حـق بـر باطل از آنان یاد مى شود؟

سـیـدالشـهـداء(ع) پس از مرگ معاویه وتصمیم به دیدار با والى مدینه ، از جمله سخنانى که بـه خـانـدان خـویـش فـرمود، این بود: (وَ لااُعطِى الْمَقادَةَ وَ الْمذَلَّةَ مِنْ نَفْسى) (399) هـرگـز نـخواهم گذاشت بر من تسلّط یابند وذلیل دست آنان شوم . این را در پاسخ به کسانى گـفـت کـه مـى ترسیدند در این دیدار، به امام آسیبى برسد یا مجبور به بیعت با یزید شود. ناسازگارى وى با باطل ، اورا عزّت بخشید.

درس امـام بـه پـیـروان راهـش ایـن اسـت کـه عـزّت ، در جـانـبـدارى از حـق وسـتـیـز بـا باطل است ، نه مرعوب باطل شدن وساختن با آن .

ذلّتِ حق ستیزان

دیدى که خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را سحر کند؟

خـون بـه نـاحـق ریـخـتـه مـظـلوم ، دامن ظالم را مى گیرد وستمگران وهمدستانشان گرفتار ذلّت وخـوارى مى شوند. ظالمان به خاطر ظلمشان ومردم به خاطر تنها گذاشتنِ جبهه حق ! بخصوص اگر این ظلم درباره امام معصوم وخاندان مظلوم اوباشد.

سـیـد الشـهـداء(ع) در مـسـیـر راه کـوفـه پـس از رسـیـدن بـه مـنـزل (بـطـن العـقبه)خبرى از یک پیرمرد از اوضاع داخلى کوفه شنید. آن مرد، امام را از رفتن بـه کـوفـه بـر حـذر داشـت . حـضـرت فـرمـود: اوضـاع کـوفـه را مـى دانـم . کار خدا هم انجام گرفتنى است . به خدا قسم این گروه دست از من نخواهند برداشت ، مگر آنکه خونم را بریزند. وقـتـى چنین کنند، خداوند کسى را بر آنان مسلّط خواهد ساخت که در نتیجه ، اینان خوارترین مردم خواهند شد.(400)

دسـت انـدر کـاران آن فـاجـعـه بـزرگ نـیـز گـرفـتـار انـتقام شدند وذلیلانه کشته شدند. به نقل شیخ مفید، اخبار بسیارى وارد شده که هیچ یک از قاتلان سید الشهدا(ع) واصحاب اواز مرگ یـا گـرفـتـارى یـا رسـوایـى نـجـات نـیـافـتـنـد وپـیـش از مـردن ، بـه کـیـفـر جـنـایـت خـویـش ‍ رسیدند.(401)

عبرتهاى نهفته در حادثه عاشورا، اگر بازشناسى نشود ودرمان نگردد، ممکن است همان خطر در کمین جامعه امروز ما وسر راه انقلاب وانقلابیّون ما نیز سبز شود.

آنچه عاشوراى جانسوز را پدید آورد، عبارت بود از:

تمکین وتسلیم مردم در برابر حکومت ستم

عمل نکردن به تکلیف در لحظه حساس وسرنوشت ساز

از یاد بردن فریضه امر به معروف ونهى از منکر

رشد روحیّه رفاه طلبى ودنیا دوستى

غفلت وبى خبرى مردم از آنچه در جامعه مى گذرد

تنها گذاشتن رهبر الهى وعدم اطاعت از او

نبود اتّفاق نظر در میان امّت اسلام

تـسـلّط تـرس وهـراس بـر مـردم در مـقـابـل قـدرتـهـاى باطل

اگـر امـروز وهر زمان نیز، نیروهاى مؤ من وانقلابى ، حساسیّت خود را نسبت به سرنوشت اسلام ومـسـمـانـان وانـقلاب از دست بدهند وبراى حفظ آنچه دارند وکسب آنچه ندارند، از گفتن حق واداى تـکـلیـف ، کوتاهى کنند، اگر در شرایط نیاز جامعه و انقلاب ، به خون وجانبازى وشهادت ، از حـضـور در صـحـنه دفاع از ارزشها پرهیز کنند، اگر دچار تفرقه شوند، اگر برمحور ولایت فـقـیـه ورهـبـرى امـّت مـنـسـجـم نـبـاشـنـد، اگـر بـراى دسـت یـافـتـن بـه پـول وپست ومقام ، ارزشها وآرمان را زیر پا بگذارند، اگر به وظیفه امر به معروف ونهى از مـنـکـر عـمـل نـکـنند، اگر ساده لوحانه ، فریب شایعات وبوقهاى تبلیغاتى دشمن را بخورند، عاشورا تکرار خواهد شد واسلام ضربه خواهد خورد ومظلومیّت مضاعفى براى مسلمانان وجبهه حق ، پیش خواهد آمد.

به تعبیر مقام معظم رهبرى :

(در مـقـابل این متاع زندگى وبهره هاى زندگى ، اگر شما آنقدر مجذوب شدید، خداى نخواسته تـا آنـجـایـى کـه پاى تکلیف سخت به میان آمد نتوانستید از آنها دست بردارید، این مى شود یک جـور. اگـرنه از این متاع بهره هم مى برید، آنجا که پاى امتحان سخت پیش مى آید، مى توانید از ایـنـهـا دسـت بردارید، این مى شود یک جور دیگر... دوجور خواصّ طرفدار حق در هرجامعه اى وجود دارد. اگر آن قسم خوب طرفدار حق ، یعنى آن کسانى که مى توانند از این متاع دنیا آن وقت که لازم باشد دست بردارند، اگر اینها بیشتر باشند، هیچ وقت جامعه اسلامى دچار حالتِ دوران امام حسین (ع) نخواهد شد.)(402)

دلبـسـتگى به دنیا، همیشه مانع انجام تکلیف الهى است . در زمان امام حسین (ع) به شکلى ظهور کرد، در جامعه ما به صورت دیگرى است . بازهم به تعبیر مقام معظم رهبرى :

(یـک بـخـش دیـگرى که باید کار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است ، نه فقط زمان ما. در هر زمـان طـبـقـه خـواصّ چـگـونـه بـایـد عـمـل کـنـنـد کـه بـه وظـیـفـه شـان عمل کرده باشند؟ اینکه گفتیم اسیر دنیا نشوند، این یک کلمه است ، چه جورى اسیر دنیا نشوند، مثالها ومصداقهایش چیست ؟)(403)

نویسنده: جواد محدثی

منبع: کتاب پیام های عاشورا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.