180 سال چشم طمع !

 

انقلاب اسلامی،در نقطه ای که سیاست پردازی بین المللی آن را «جزیره ثبات» می پنداشتند،به پیروزی رسید.شاید نکته ای که برای بسیاری از مردم جذاب باشد، تاریخچه رابطه ایران و آمریکاست. سابقه این رابطه به حدود 180 سال پیش و به ورود میسیونهای مذهبی آمریکایی به ایران برمی گردد.


ایالات متحده آمریکا در همان زمان یعنی سالهای ابتدای انقلاب بارها و بارها طرح کودتا را موردآزمایش قرار داد و بالاخره با احضار ژنرال هایزر به ایران، کوشید تا آن را به مرحله عمل درآورد ولی این اقدام به عنوان اولین عمل براندازانه آمریکا به شکست منتهی شد و تا امروز هیچ یک از اقدامات و طرح های آمریکا، مؤثر واقع نشده است.
اهمیت روابط ایران و آمریکا در حوزه سیاست خارجی و امنیتی و به طور کلی، جایگاه آن در سرنوشت آینده کشور برکسی پوشیده نیست. در شرایط کنونی، برخورد درست با این مسأله درصد بالایی از ظرفیت ها و فعالیت های دستگاه دیپلماسی کشور را به خود اختصاص داده است. از این رو بیان دقیق و حقیقی وقایع می تواند درک درستی از مسیر تحولات و نهایتاً تصمیم گیری نهایی را به ما بدهد. از این رو مروری اجمالی و فهرست وار بر این روابط 180 ساله خواهیم داشت.

آغاز روابط
سابقه روابط ما با آمریکا به اواسط قرن نوزدهم برمی گردد. این روابط با خدمات آموزشی و بهداشتی آمریکا در ایران آغاز شد. از سال ،1832 هیأت های مذهبی آمریکا به ایران وارد شدند.
نخستین سند تاریخی روابط کشور هم به عهدنامه دوستی و تجاری ایران و آمریکا مربوط است که در دسامبر 1856 میان دو طرف امضا شد و از سال 1883 ایران و آمریکا به بازگشایی سفارتخانه در دو کشور اقدام کردند.
ایرانیان در آن زمان استعمارگران مختلفی نظیر روس و انگلیس را آزموده و نسبت به آنها دید منفی داشتند ولی اساساً آمریکا را کشوری عاری از اهداف استعماری می پنداشتند. از سوی دیگر آمریکا به خاطر حضور انگلیس و روس در ایران، حضور خود را به صورت تدریجی و با احتیاط انجام می داد.
در دی ماه 1261 (ژانویه 1883)، نخستین وزیر مختار آمریکا با نام ویلیام بنجامین به تهران آمد و نامه های رئیس جمهوری آمریکا را به ناصرالدین شاه تسلیم کرد. پنج سال بعد، نخستین سفیر ایران با نام حاج حسین قلی خان نوری به واشنگتن رفت.
روابط آمریکا با ایران هر روز در حال پیشرفت بود به نحوی که در بهمن 1289 (1911 میلادی) مجلس شورای ملی قرارداد استخدام مستشاران آمریکایی را برای وزارت مالیه تصویب کرد و چند ماه بعد مورگان شوستر به اتفاق 16 نفر دیگر از همکارانش وارد تهران شد این گسترش روابط کم کم منافع انگلیس و روس را به خطر انداخت از این رو در آذرماه همان سال سفارت روسیه ضرب الاجلی را بر مبنای سه اصل اخراج مورگان شوستر، استخدام اتباع خارجی با اجازه روس و انگلیس و پرداخت خسارت لشگرکشی روسیه به ایران به دولت داد و برای آن 48 ساعت مهلت قرارداد. پس از این جریان ایران درصدد دلجویی از آمریکایی ها برآمد و مجلس شورای ملی استخراج نفت ایران از طریق کمپانی استاندارد اویل آمریکا در مناطق آذربایجان، گرگان، مازندران، گیلان و خراسان را تصویب کرد.

آمریکا فعال تر شد
ایالات متحده در نخستین سال های پس از جنگ جهانی اول، سعی کرد نقش خود در ایران را پررنگ تر کند. این امر تا حدی پیش رفت که به مقابله با تهدیدهای فرضی ای پرداخت که متوجه حاکمیت و استقلال ایران بود. آمریکا به تدریج نقش انگلیس را در ایران کمرنگ نموده و در این زمینه به رقابت جدی با شوروی پرداخت. البته نه تنها در ایران بلکه از نظر آمریکا، به حداقل رساندن نفوذ شوروی در خاورمیانه و حفظ جریان نفت به نفع غربی ها، اهمیت فوق العاده ای داشت. آمریکا در این دوره (یعنی ما بین جنگ جهانی اول و دوم) سعی نمود محور فعالیت های خود را بر روی مباحث اقتصادی معطوف دارد اما این امر با مخالفت های جدی در داخل ایران مواجه می شد. آغاز تحولات این دوره را می توان سفر دکتر آرتور میلسپو در مقام رئیس کل مالیه ایران به کشورمان ارزیابی کرد. یک سال بعد یعنی خرداد ،1302 مجلس شورای ملی قانون استقراض پنج میلیون دلار از آمریکا و مذاکره درباره استقراض 35 میلیون دلار دیگر از بانک های این کشور را تصویب نمود.
این بهبودی روابط در سال 1302 و 1306 با مشکلاتی مواجه شد. اولین مشکل بحث قتل ماژول ایمبری، یکی از کارکنان سفارت آمریکا، در جریان حادثه سقاخانه بازارچه شیخ هادی بود و دومین قضیه، الغای کاپیتولاسیون توسط رضا شاه بود. در شهریور 1320 بالاخره ایران به دست متفقین اشغال شد و رضاشاه که در این اواخر به حمایت رسمی از هیتلر پرداخته بود دچار مشکلاتی شد. در این زمان بود که فرانکلین روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا در پاسخ رضاشاه در مورد اشغال ایران به دست نیروهای شوروی و انگلیس، ضمن تشریح اوضاع جهان و لزوم جلوگیری از سیاست توسعه طلبی و جاه طلبی هیتلر یادآور شد که درباره حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران لزوم صدور بیانیه ای از طرف دولت های انگلیس و شوروی لازم است.
در همین زمان بود که نخستین گروه از نیروهای نظامی آمریکا با نام میسیون های نظامی به ایران وارد شدند. در شهریور 1322 هم شاه جدید ایران به مناسبت الحاق ایران به دولت های پیروز ارتش متفقین، تلگرافهایی را برای انگلیس، آمریکا و شوروی مخابره کرد. سه ماه بعد در پی سفر روزولت به ایران، مذاکرات سران سه کشور آمریکا، انگلیس و شوروی در کنفرانس تهران آغاز شد. یک سال بعد آمریکا کمی از رقبای قدیمی خود پیشی گرفت چرا که دولت های ایران و آمریکا تصمیم گرفتند هیأت های نمایندگی سیاسی خود را در دو کشور از مقام سفارت به سفارت کبری ارتقاء دهند. در مرحله بعد آمریکا طی یادداشتی از شوروی و انگلیس خواست در راستای اجرای قرارداد پوتسدام، نیروهای خود را از مارس 1946 از ایران خارج کنند. این روابط زمانی به اوج خود رسید که محمدرضا شاه در آبان 1328 به دعوت ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) به مدت 48 ساعت به واشنگتن سفر کرد. به دنبال این سفر هم موافقتنامه کمک دفاعی متقابل ایران و آمریکا در واشنگتن به امضاء رسید.

مصدق به قدرت رسید
نفوذ آمریکا هر روز در ایران افزایش می یافت اما مجلس شورای ملی و سنا در اقدامی ضرب الاجلی تصمیم گرفتند صنعت نفت را ملی کنند. به دنبال این تصمیم در اردیبهشت 1331 مصدق به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. به دنبال این امر رئیس جمهور آمریکا به مصدق اعلام کرد، دولت آمریکا برای کمک به ایران تمایلی ندارد و در قضیه نفت دخالت نمی کند. مصدق نیز در مرحله بعد و در راستای ملی کردن صنعت نفت قطع روابط سیاسی ایران و انگلیس را در مهر 1332 اعلام کرد. آمریکا و انگلیس که نمی توانستند به خطر افتادن منافعشان را به نظاره بنشینند در اقدامی رادیکال، کودتای 28 مرداد 1332 را رقم زدند. آمریکا با این عمل خود نشان داد که دوران استعمار قانونی و دوستانه به پایان رسیده و اگر منافع استعماریش تهدید شود به اقدامات نظامی نیز روی خواهدآورد. این کودتا از آن نظر در زنجیره رویدادهای روابط ایران و آمریکا اهمیت دارد که در ماهیت فعالیت های آمریکا در ایران و مسیر مناسبات دو کشور تغییراتی اساسی را ایجاد کرد. سقوط اتئلاف مصدق- کاشانی و بازگشت شاه به قدرت، نفوذ ایالات متحده به جای بریتانیا، آغاز دور جدیدی از وابستگی و استبداد را فراهم آورد. از این تاریخ به بعد شاه ایران حکومت خود را مدیون آمریکا می دانست لذا روابط دو کشور هم به مرحله جدیدی وارد شد. به موازات بیشتر شدن مناسبات حاکمیت ایران با مقامات آمریکایی، زمینه های ایجاد فاصله بیشتر میان افکار عمومی داخل کشور با نقش ایالات متحده در ایران فراهم شد. به همین دلیل کارشناسان معتقدند روابط ایران و آمریکا هیچ گاه شکل طبیعی نداشته و نقشی که آمریکا در سقوط مصدق داشته، چهره آمریکا را برای ایرانیان آشکارتر نموده است .پس از این کودتا، حکومت پهلوی 26 سال دیگر بر ایران حکومت کرد که در این سالها دو رویداد و سیاست کلی آمریکا در قبال ایران رخ داد. رویداد اول تحکیم موقعیت سیاسی- اقتصادی آمریکا در ایران بود که در فاصله زمانی1332 تا 1341 رخ داد و رویداد دوم واگذاری نقش ژاندارم منطقه به ایران بود که از سال 1341 تا 1357 در دستور کار قرار گرفت.

آمریکا یک گام به جلو
پس از کودتای 28 مرداد، نیکسون (معاون رئیس جمهور آمریکا) به تهران آمد. این سفر نیکسون اعتراضات شدید جریانات دانشجویی را به دنبال داشت که طی آن سه تن از دانشجویان در 16 آذر به شهادت رسیدند. محمدرضا شاه در دومین سفر خود به آمریکا در تیر 1337 با آیزنهاور ملاقات کرد و به دنبال این سفر آمریکا موافقتنامه ای را با ایران امضا کرد. ایران در این مورد گفت که موافقتنامه مزبور جنبه دفاعی دارد و اگر شوروی قصد تجاوز نداشته باشد، هرگز آن کشور را تهدید نمی کند.
یک سال پس از سفر شاه به آمریکا، آیزنهاور دیدار شاه را پاسخ داد و وارد تهران شد. رئیس جمهور بعدی آمریکا جان.اف کندی بود که در دوره وی آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم به اصلاحات و مبارزه با فساد اقدام کرد. آمریکا در این راستا به اصلاحات ارضی و جانشین کردن کمک اقتصادی به جای کمک های نظامی دست زد و اتخاذ سیاست ژاندارمی برای حفاظت از منابع آمریکا از سوی ایران با پشتیبانی ایالات متحده در راستای آموزه نیکسون یکی از مشخصه های بارز روابط ایران و آمریکا در طول سالیان 41 تا 57 بود. در این دوره عایدات نفتی ایران سیر صعودی داشت و شاه بیشترین درآمد نفتی را در راستای افزایش توان نظامی ایران به کار بست.
در کنار این امر، آمریکا کاملاً از سیاست ها و برنامه های داخلی شاه مانند اصلاحات ارضی، حمایت می کرد. در همین راستا انقلاب سفید شاه به عنوان نماد برنامه های وی برای ایران مطرح شد و مطبوعات و مقامات آمریکایی شاه را چهره ای مترقی و اصلاح طلب نامیدند. در مقابل شاه ایران نیز می کوشید آمریکا را حامی استقلال ملی ایران نشان دهد و در این راه برای قانع کردن افکار عمومی داخلی به روابط گذشته دو کشور اشاره می کرد.
در سال های منتهی به پایان این دوره، که با وقوع انقلاب اسلامی مقارن شد، به دلیل وقوع برخی از تحولات، شائبه حمایت آمریکا از مخالفان شاه ایجاد شد. با وجود این، تا کنون هیچ سندی بر حمایت آمریکا از عناصر مخالف شاه وجود ندارد.
نکته دیگر مقاومت نیروهای مذهبی در مقابل این بهبود روابط بود امام خمینی به ویژه پس از رحلت آیت الله بروجردی به عنوان معترض اصلی برنامه های استعماری آمریکایی ها به حساب می آمد. پس از دستگیری ایشان در خردادماه ،1342 تظاهرات گسترده ای در تهران انجام شد که طی آن مأموران شاه به مردم حمله و تعدادی از آنها را کشته و زخمی کردند.
یک سال پس از این جریان قرارداد کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. براساس این قانون استعماری، حق رسیدگی به جرایم آمریکایی ها در ایران از دادگاه های کشور سلب شد. بعد از این مصوبه ننگین شاه به دعوت جانسون به آمریکا رفت. پس از مدتی امام خمینی(ره) حمله شدیدی را به تصویب قانون کاپیتولاسیون کردند. همین امر موجب تبعید ایشان به ترکیه شد. دو ماه پس از تبعید امام از ایران، محمدبخارایی در اعتراض به تصویب قانون کاپیتولاسیون، حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت را ترور کرد.
همزمان با مخالفت های جدی داخلی، آمریکا سعی نمود برای خنثی سازی این جریانات داخلی روابط خود با تهران را بهبود بخشد از این رو در اردیبهشت ،1346 ریچارد نیکسون (معاون سابق ریاست جمهوری آمریکا) برای دیداری خصوصی با شاه وارد تهران شد و مدتی بعد شاه مجدداً برای ملاقات با جانسون به واشنگتن سفر کرد. یک سال بعد شاه سفر دیگری به آمریکا انجام داد و پس از این سفر دولت انگلیس اعلام کرد به زودی تمام نیروهایش را از منطقه خارج خواهد کرد. از دیگر تبعات این سفر مصوبه کنگره آمریکا بود. این کنگره ایران را از مقررات محرومیت از دریافت سلاح های سنگین و مهم مانند هواپیماهای جت و انواع موشک ها معاف کرد و براساس این مقررات، از نظر آمریکا، ایران جز کشورهای کم رشد محسوب نمی شود. ایران هم در مقابل هر روز امتیاز تازه ای به آمریکا اعطا می کرد تا اینکه حوزه علمیه قم وارد قضیه شد و با صدور اطلاعیه ای نسبت به پیامدهای وخیم سپردن کشور به بیگانگان هشدار داد.

کارتر رئیس جمهور شد
آبان ماه ،1355 کارتر به مقام ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد. وی که آخرین رئیس جمهور آمریکایی بود که با شاه ایران رابطه داشت بر سر سه مسئله اساسی حربه های نظامی، عدم رعایت حقوق بشر و افزایش بهای نفت، دچار اختلافات جدی با محمدرضا شاه شد. در آن سال ها اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا بود. وی در مصاحبه ای در آن زمان عنوان کرد: «ایران به تنهایی وسیع ترین بازار برای کالاهای آمریکایی در منطقه است.»
وی توجه مقامات آمریکایی را به این نکته جلب کرد که اگر خواسته های ایران را درک نکنند، ممکن است این بازار بزرگ را از دست بدهند. وی همچنین در مورد دانشجویان مخالف ایرانی در آمریکا افزود: «حرف های این جوان ها همه مسخره است. باید دید که آیا آنها واقعاً ایرانی اند و مزدور و اجیر شده نیستند.»
این اظهارات زاهدی نشان دهنده بی تفاوتی و عدم واقع بینی رژیم ایران نسبت به مخالفت های موجود در زمینه گسترش روابط با آمریکا می باشد.
پس از افزایش این اعتراضات و تظاهرات مختلفی که حتی توسط ایرانیان مقیم آمریکا و هنگام سفر شاه به واشنگتن صورت گرفت، کارتر شخصاً تصمیم گرفت به ایران سفر کند. وی در اظهاراتی اغراق آمیز در آذر 56 ایران را جزیره ثبات در منطقه آشوب زده قلمداد کرد. این اظهارات وی در حالی ایراد شد که یک سال بعد رژیم پهلوی سقوط کرد البته در اواخر عمر حکومت پهلوی و با محتمل شدن سقوط این رژیم، برخی مخالفت ها از درون آمریکا هم صورت گرفت. به عنوان مثال در اردیبهشت 1357 یک سناتور دموکرات دولت کارتر را از فروش 70 فروند هواپیمای اف-14 و 140 فروند هواپیمای اف-15 به دولت ایران به شدت منع کرد. وی هشدار داد که اگر رژیم ایران تغییر کند، ممکن است تمامی این سلاح ها را دولت دیگری علیه منافع آمریکا در خاورمیانه به کار گیرد. بعد از این گونه اظهار نظرها، در خردادماه همان سال مذاکرات ایران و آمریکا درباره خرید نیروگاه های هسته ای منتفی شد و عملاً به شکست انجامید.

نیمه دوم سال 57 ، تظاهرات و اعتراضات داخلی در ایران شکل بسیار جدی به خود گرفت. پس از کشتار 17 شهریور در جمعه سیاه، کارتر از سازمان سیا به علت ناتوانی اش در پیش بینی حوادث ایران انتقاد کرد. در دی ماه نیز سولیوان، سفیر آمریکا در تهران طی ملاقاتی با شاه، دستورالعمل دولت آمریکا درباره خروج شاه از ایران را به وی ابلاغ کرد.
بالاخره در دی ماه در سخنرانی رهبر انقلاب در پاریس پس از روی کار آمدن بختیار عنوان شد: «آمریکا که سقوط شاه را فهمیده است و آن را قطعی می داند، اینک راه های تازه ای در پیش گرفته است. آمریکا فهمیده است که راه نظامی فایده ندارد.»

پیروزی انقلاب
طوفان انقلاب اسلامی «جزیره ثبات» مورد اشاره کارتر را به لرزه انداخت و تلاش های مکرر و بی ثمر غرب برای شکست انقلاب و جلوگیری از فرجام پیروزمند آن به جایی نرسید. با پیروزی انقلاب و استقرار نظام نوپای جمهوری اسلامی، استراتژی های غرب به ارزیابی نشسته و در پی پاسخ به این سؤال برآمدند. در آن زمان توجه استراتژیست های غربی در درجه اول به دو نکته بود:
1- اهمیت ایران در تأمین نفت و تضمین امنیت خلیج فارس به عنوان «انبار نفت جهان»
2- اهمیت ژئوپلتیک ایران به عنوان «مهمترین پایگاه استراتژیک غرب»
اسحاق رابین سیاست پرداز صهیونیسم شکست آمریکا و به طور کلی غرب در ایران را تغییر تناسب نیروها به سود شوروی در منطقه پنداشت. فرانسوا میتران دبیر کل حزب سوسیالیست فرانسه به عنوان یکی از رهبران ایدئولوژیک دنیای غرب نخستین کسی بود که به پدیده ای نو توجه کرد و آژیر را به صدا درآورد. او بلوک غرب و شرق را متوجه خطر اساسی و تعیین کننده ای ساخت که تاکنون از ارزیابی آن غفلت می ورزیدند. او درست دو روز پس از پیروزی انقلاب در 24 بهمن 57 چنین هشدار داد که: «انقلاب از نوع انقلاب ایران در کشورهای همسایه نیز روی خواهد داد.» انقلاب ایران رژیم های مرتجع منطقه را زیر و رو خواهد کرد. میتران به عنوان ایدئولوگ سوسیالیسم- صهیونیزم و حلقه رابط میان امپریالیسم غرب و کمونیسم در این «آژیر» کوشید تا با تأکید بر وجود «شیعیان زیاد» در آسیای مرکزی، اتحاد شوروی را نیز به ژرفای خطر انقلاب اسلامی متوجه کند. او به درستی انقلاب ایران را یک «رستاخیز مذهبی» و نه یک انقلاب اسلامی سیاسی صرف می دید که امواج آن پژواک جهانی خواهد یافت.
آمریکا تنها در ماه های منتهی به وقوع این تحول بزرگ متوجه شد که شاه دیگر نمی تواند در ایران بماند. انقلاب واقع شده در ایران با سقوط شاه و قابلیت تأثیرگذاری بر منافع آمریکا در سطح منطقه موجب شد تا موقعیت آمریکا در ایران و منطقه به طور جدی با چالش روبه رو شود. مرور وقایع و تحولات نخستین سال پیروزی انقلاب ایران نشان می دهد که مقامات کاخ سفید به شدت می کوشیدند تا موقعیت از دست رفته خود را بازسازی کنند. با وجود این، مشاهده می شود که هر چند روابط ایران و آمریکا به یکباره قطع نشد اما به سرعت رو به تیرگی نهاد و در ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در آبان ماه سال 58 به طور کامل قطع شد. از این رو مروری بر اتفاقات حادثه بر این دوره خواهیم داشت.

در بحبوحه انقلاب
16 دی ماه خبر ورود مخفیانه ژنرال هایزر معاون فرماندهی نیروی هوایی آمریکا در اروپا، به ایران فاش شد. وی در کتاب خاطراتش چنین می نویسد: «من برای بررسی این مسئله که انجام یک کودتا چگونه امکانپذیر است و یا اصلاً به مصلحت هست یا نه؟ به تهران آمدم اما از واشنگتن دستور صادر شد که برای واشنگتن حیاتی است که در ایران، دولت قوی و باثباتی به رهبری بختیار برقرار شود.» به دنبال این امر وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد با دولت بختیار همکاری کامل خواهد داشت. کسینجر پس از ورود امام به تهران چنین گفت: که آمریکا هیچ گاه یک متعهد مقیدتر از شاه نداشته است و نسبت به ایران غفلت کرده است. الان هم بیم آن می رود که انقلاب اسلامی به دیگر کشورها نیز سرایت کند و گناه این حرکت متوجه هدف توخالی دفاع از حقوق بشر است.
روابط ایران و آمریکا از فردای پیروزی انقلاب به سطحی رسید که بنا به اذعان بسیاری از کارشناسان، واقعه تسخیر سفارت آمریکا به دست گروهی از دانشجویان پیرو خط امام در تاریخ 4 نوامبر 1979 (13 آبان ماه 58) در واکنش به سیاست ها و رفتار آمریکا در 25 سال گذشته و در برابر انقلاب مردم ایران قابل پیش بینی بود. بنابر این هر چند این حادثه تأثیرات شگرفی در روابط خارجی ایران داشت، اما وقوعش را در آن مقطع زمانی نباید بسیار عجیب دانست.
آمریکا مدت ها بود که به وجود عوامل مستقیم خود در دولت موقت(مانند امیرانتظام) و نیز به گرایشات فکری غرب گرایانه برخی از اعضای آن امید جدی بسته بود. او دولت موقت را اهرم لیبرالی می دانست که امواج انقلاب را مهار خواهد کرد و به تدریج ایران را مجدداً به حوزه نفوذ آمریکا باز خواهد گرداند.
این حرکت عظیم که« انقلاب دوم » نام گرفت و امام خمینی آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید آمریکا را به تکاپو واداشت.
دانیل کرین نماینده کنکره آمریکا گفت:« من به کارتر اصرار کرده ام که ناو هواپیمایی آمریکایی را به خلیج فارس بفرستد تا نشان دهد عموسام جدی است. »
جان کانالی نامزد ریاست جمهوری حزب جمهوری خواه گفت: اشغال لانه جاسوسی باید با عکس العمل شدید دولت آمریکا روبه رو شود حتی اگر به تحریم نفتی ایران منجر شود. ما باید هر چه زودتر تصمیم بگیریم... واشنگتن نباید اجازه دهد مورد مسخره و استهزا قرار بگیرد. در پاسخ به این تهدیدهای مکرر، امام خمینی در جمله تاریخی و معروف خود بیان کردند:
« آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. » ایشان همچنین خطاب به برخی هواداران آمریکا در ایران گفت:« آدمی که ملی است با آمریکا دشمن است همان طور که همه ملت ما دشمن است. همان طور که همه ملت ما دشمن شماره اول خودش را امروز آمریکا می داند. برای این که دشمن شماره اول ما (شاه) را برده است. آمریکا نگه داشته، آن وقت هم که او بود دشمن شماره یک ما آنها بودند.»
به هر حال در مراحل اجرایی کارتر با صدور دستورالعمل اجرایی شماره 4702 واردات نفت ایران به آمریکا را ممنوع اعلام کرد. چند روز بعد هم فرمان 12170 به بلوکه کردن تمامی دارایی های ایران نزد بانک های دولتی و خصوصی آمریکا در داخل و خارج از کشور اقدام کرد. فروردین 58 هم صادرات کالاهای آمریکایی به ایران قطع شد و بالاخره 19 فروردین جیمی کارتر در یک سخنرانی تلویزیونی قطع روابط دیپلماتیک بین آمریکا و ایران را اعلام کرد.
امام خمینی هم در پیامی در این زمینه فرمودند: «اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح این ملت مظلوم است، همین قطع روابط با ایران است.» پس از مدتی آمریکا تصمیم به عملیات نظامی برای آزادسازی گروگانهای خود گرفت، البته ابتدا آخرین شانس آشتی را آزمود و سعی کرد از موضعی فروتنانه با ایران برخورد کند. کارتر در نامه مورخ 26 مارس 1980 خود خطاب به امام خمینی چنین نوشت: «ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است می باشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ما است.» کارتر که در همین زمان مخفیانه مشغول مذاکرات پشت پرده با بنی صدر و قطب زاده بود، نامه فوق را مخفیانه برای امام ارسال داشت. آنها می خواستند تا گشایش «کانال محرمانه» با رهبری انقلاب را دستاویز طرح های آینده خود قرار دهند اما امام(ره) بلافاصله دستور انتشار این نامه را دادند و نقشه کارتر را نقش بر آب کردند. بدین سان آمریکا هر گونه امید به سازش با رهبری انقلاب را از دست داد و توطئه تجاوز نظامی در دستور کار قرار گرفت.

آخرین حربه ها
بخش اول حمله نظامی با نام «عملیات نجات» بود که به ماجرای طبس معروف شد. بهانه تجاوز نظامی «نجات» گروگانها بود ولی علت واقعی چیز دیگری بود. آمریکا قصد داشت ضربه شدیدی را که با اشغال لانه جاسوسی به حیثیت جهانی و مطامع او وارد شده بود، جبران کند. برژینسکی می نویسد: «اگر این کار با موفقیت انجام می شد آمریکا یک بار دیگر زور بازوی خود را نشان می داد چیزی که 20 سال است به آن احتیاج دارد.»
در این عملیات کشورهای مصر، عربستان، ترکیه، عمان و پاکستان امکانات خود را در اختیار آمریکا قرار دادند. اسنادی که بعداً فاش شد نقش بنی صدر و قطب زاده را در رأس این نیروها روشن ساخت. این کودتا به لطف الهی و با ایجاد طوفان شن در طبس ناکام ماند.
بخش دوم استراتژی نظامی آمریکا چیزی نبود جز حمله نظامی صدام حسین به ایران. نکته دیگر این که همزمان با تجاوز طبس، «سیا» ، از طریق شاپور بختیار در تدارک طرح کودتای «نوژه» بود، واشنگتن در این اندیشه بود که آیا اول کودتا را انجام دهد و یا حمله نظامی را از طریق عراق عملی کند. سرانجام به گفته یکی از سران «کودتای نوژه» ، پس از سفر بنی عامری به پاریس در اسفند ،58 طرح حمله عراق در «تقدم 2» قرار گرفت و «تقدم 1» به کودتا داده شد اما این کودتا هم ناکام ماند.

حمله صدام به ایران به تحریک آمریکا
به دنبال شکست مکرر طرح های آمریکا برای آزادسازی گروگانها، امام خمینی (ره) چهار پیش شرط را برای آزادی گروگانها اعلام کرد: «بازگرداندن دارایی های شاه، تعهد به عدم مداخله در ایران، آزاد کردن دارایی های ایران در آمریکا و نهایتا لغو ادعاهای آمریکا علیه ایران» به عنوان شروط امام (ره) عنوان شد. ناکامی آمریکا از اقدامات اطلاعاتی امنیتی و سیاسی _ نظامی و فشار به ایران برای آزادسازی گروگانها، همسویی منافع آمریکا با عراق زمینه های حمله عراق به ایران را فراهم آورد. استراتژی آمریکا در جنگ ایجاد موازنه و جلوگیری از پیروزی ایران بود برژینسکی برای آماده سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد بطوری که مجله «ژورنال استریت» یکی از این سفرهای محرمانه را فاش ساخت و «تایمز» لندن مورخ 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسکی و صدام حسین اشاره کرد. حاصل تمام این تمهیدات این بود که در ماه سپتامبر 1980 (31 شهریور 59) جنگ با تعرض ارتش عراق به خاک ایران آغاز شد.
جنگ تحمیلی تجربه ای کاملا نو و بی سابقه بود که مضمون اساسی آن همگامی و هماهنگی کامل دو ابرقدرت شرق و غرب و اشتراک منافع آنها در یک محور که جلوگیری از گسترش امواج جهانی انقلاب اسلامی بود . BBC به این واقعیت چنین اعتراف می کند که «یکی از جنبه های بسیار غیرمعمول جنگ ایران و عراق آن است که دو ابرقدرت شوروی و ایالات متحده آمریکا هر دو جانب یک طرف جنگ، یعنی عراق را گرفته اند.»
این جنگ برخلاف تصور استراتژیک های واشنگتن نه تنها به یک توطئه موفق براندازی بدل نشد بلکه به سرنوشت سایر توطئه ها بدل گردید. در اردیبهشت ،61 آنگاه که رزمندگان در حال آزادسازی اراضی اشغالی خوزستان بودند، الکساندرهیگ، وزیر جنگ آمریکا به وزرای عضو پیمان ناتو گفت: «پیروزی های ایران منافع آمریکا را به خطر انداخته است» . سوم خرداد 61 و پس از آزادسازی خرمشهر، برژینسکی چنین اعلام خطر کرد: «اگر ایران از خطوط دفاعی عراق بگذرد فقط به آن کشور قناعت نمی کند. جنگ ایران و عراق امنیت خاورمیانه را به خطر انداخته است.» و بالاخره جرج شولتز در 15 مه 1986 در سخنرانی خود در جمع صهیونیست های آمریکا گفت: «خطر در خلیج فارس یک خطر واقعی است. اگر پیروان خمینی در منطقه پیشرفت کنند، منافع استراتژیک آمریکا آسیب خواهد دید و بدیهی است که منافع اسرائیل نیز ضرر خواهد کرد.»
از سوی دیگر شوروی هم که سعی می کرد بی طرفی خود را در جنگ اعلام کند در 1983 رسما اعلام کرد که شوروی در جنگ از عراق حمایت می کند.

روزشمار رابطه ایران و آمریکا در طول جنگ
پس از آغاز حمله عراق به مرزهای ایران، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در 22 مهر 59 تأکید کرد: «ما آمریکا را از اول دشمن خود می دانستیم و اکنون نیز، آتش افروز اصلی این جنگ می دانیم. ما احتمال اینکه آمریکا قدمهای بزرگ تری را هم بردارد می دهیم.»
در بهمن ماه 59 و پس از آزادسازی گروگانهای آمریکایی توسط ایران، وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد: «آمریکا حضور نظامی خود را در منطقه خلیج فارس تقویت خواهد کرد تا به موقعیت کشورهای متمایل به غرب مثل عراق کمک کند.» به دنبال مواضع متخاصمانه آمریکا در مقابل ایران، امام خمینی (ره) فرمودند: «دشمن مشترک ما و دولت های اسلامی، آمریکا و اسرائیل است.» آیت ا... خامنه ای رئیس جمهور وقت هم فرمودند: «اگر کوچکترین نشانه ای از دخالت آمریکا ببینیم، منابع حیاتی اش را در منطقه از بین می بریم.» حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نیز تأکید کرد: «طراحی جنگ ایران و عراق از سوی آمریکا صورت گرفته و عمال آمریکا خرج آن را تقبل کردند.»
در همان زمان جورج شولتز وزیر خارجه آمریکا ایران را حامی تروریسم خواند و از هم پیمانان خود خواست تا ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند. به دنبال این اظهارات، آمریکا ایران را در صدر فهرست حامیان تروریسم قرار داد. آمریکا به همین حد کفایت نکرد و در سوم خرداد 64 وارد فاز عملی تری شد. در آن زمان رادیو آمریکا اعلام کرد: «ریگان آماده است در صورت کشته شدن یکی از گروگانها از سوی گروه جهاد اسلامی در لبنان، قم، خارک و بندرعباس را بمباران کند.»
سال 65 هم نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکا به حساب می آید. در 4 خرداد این سال هیأتی آمریکایی به سرپرستی مک فارلین به تهران وارد شد. در این سفر آمریکا تلاش پنهانی برای معامله با ایران و ارسال اسلحه به کشور ما را دنبال می کرد. در پی فاش شدن سفر مک فارلین به تهران، مشاور امنیت ملی ریگان و معاون وی برکنار شدند. ریگان این ماجرا را بزرگترین شوک دوران ریاست جمهوری خود عنوان کرد.
پس از این جریان آمریکا وارد فاز نظامی در خلیج فارس شد. آنها ابتدا خلیج فارس را مین گذاری کردند. سپس به چند قایق گشتی سپاه پاسداران حمله و تعدادی از ایرانیان را به شهادت رساندند. در مرحله بعد هم به سکوهای نفتی ایران حمله کردند. و بالاخره در 12 تیر ماه 67 یک فروند هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس را مورد هدف حمله ناوگان خود قرار داده و تمام 290 سرنشین آن را از جمله 66 کودک را به شهادت رساندند.
ایران بالاخره قطعنامه 598 را پذیرفت. امام (ره) در پیامی به مناسبت پذیرش این قطعنامه چنین فرمودند که: «امروز یکی از افتخارات بزرگ ملت ما این است که در برابر بزرگترین نمایش قدرت و آرایش ناوهای جنگی آمریکا و اروپا در خلیج فارس صف آرایی کرد و اینجانب به نظامیهای آمریکایی و اروپایی اخطار می کنم که تا دیر نشده و در باتلاق مرگ فرو نرفته اید، از خلیج فارس بیرون بروید و همیشه این گونه نیست که ناوهای شما هواپیماهای مسافربری ما را سرنگون کنند و ممکن است فرزندان انقلاب ناوهای جنگی شما را به قعر آبهای خلیج فارس بفرستند.

جنگ تمام شد
با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی تهران و پایان یافتن جنگ ایران و عراق در تیر ماه سال ،1367 عمده نگاه مسئولان جمهوری اسلامی متوجه مسائل و مشکلات داخلی، بویژه بازسازی زیرساختهای اقتصادی و جبران خسارات واردشده طی هشت سال جنگ تحمیلی شد. بدین ترتیب، در خارج از ایران، تحلیلی پدید آورد مبنی بر این که ایران از ایدئولوژی محوری در سیاست خارجی دست کشیده است، اما برخی از مواضع مقامات نظام در برخی از زمینه ها از جمله حکم تاریخی امام(ره) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی ثابت کرد که همچنان، ایدئولوژی اسلامی رکن اساسی منافع ملی ایران است. همچنین مخالفت با برنامه ها و حضور غرب و آمریکا در منطقه و سیاستهای استثماری آنها با همان جدیت سابق در دستور کار سیاست خارجی و امنیتی ایران قرار گرفت.
از طرف دیگر، مقاومت ایران در مقابل توطئه های غرب در طول جنگ تحمیلی موجب شد تا غرب و آمریکا برنامه های جدیدی برای مهار انقلاب اسلامی ایران تدارک ببینند. این در حالی بود که برخی از تحولات منطقه ای از جمله حمله عراق به کویت در اوایل دهه 90 نیز به شدت بر روابط دوجانبه ایران و آمریکا تأثیر گذاشت.
اعمال سیاست مهار از سوی آمریکا علیه ایران و عراق از جمله راهبردهای مهم آمریکا بود که از همان آغاز دهه 90 به صورت رسمی اعلام شد. در این راستا، آمریکا ضمن آن که می کوشید. سیاستهای منطقه ای ایران را مهار کند، با واردکردن اتهامات چهارگانه (حمایت از تروریسم، تلاش برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، مخالفت با صلح خاورمیانه و نقض حقوق بشر)، وجهه نظام را در عرصه های بین المللی خدشه دار و طی این سالها، انواع تحریمهای اقتصادی، تجاری و تکنولوژیکی را علیه تهران اعمال کرد.
با وجود این، طی سالهای پایانی دهه 90 اعلام شد سیاست مهار در مقابل ایران و عراق عملاً به شکست انجامیده است. شاهد محکم بر این مدعا را باید در وقوع برخی از تحولات از جمله اشغال عراق در اوایل سال 2003 جست وجو کرد. ایران نیز توانست با استفاده از دیگر منافع و ظرفیتهای موجود منطقه ای و جهانی در مقابل سیاست مهار که ریشه ای کاملاً صهیونیستی داشت و در حقیقت همان سیاست تغییر رژیم از طریق تغییر رفتار یا تغییر ساختار بود، مقاومت کند و این سیاست را به شکست بکشاند.
با گذشت حدود ربع قرن از تاریخ قطع روابط، هنوز تغییر چشمگیری در مناسبات دوجانبه اتفاق نیفتاده، این در حالی است که تحولات جدیدی در حوزه روابط دو کشور به وقوع پیوسته است.
وقوع حادثه تروریستی 11 سپتامبر ،2001 شرایط ایجاد تغییرات بنیادینی را در راهبردهای امنیتی ایالات متحده فراهم آورد و از این رهگذر بر مناسبات ایران و آمریکا نیز به شدت تأثیر گذاشت. در سال 2002 جورج بوش، رئیس جمهوری آمریکا، ایران را یکی از اضلاع سه گانه محور شرارت در کنار عراق و کره شمالی دانست که در پی آن، بحرانی ترین وضعیت میان ایران و آمریکا پدید آمد.
بدین ترتیب، به رغم گذشت حدود شش سال از آن زمان هنوز نمی توان چشم انداز روشنی را برای آینده مناسبات دو کشور و سیاست های آمریکا در برابر ایران تصور کرد و از دیدگاه نخبگان سیاسی و امنیتی، ابهامات و پیچیدگی های فراوانی در روابط دو طرف وجود دارد.

فرجام سخن
امروز ایران در شرایط خاصی به سر می برد. آمریکا حضور خود را در منطقه بسیار پررنگ کرده است. آنها با دادن هزینه های بسیار زیادی در افغانستان و عراق یعنی شرق و غرب ایران، حلقه تشکیل شده بر دور ایران را تنگ تر نموده اند. از سوی دیگر بحث عدم استفاده ایرانیان از فناوری هسته ای را به طور جدی دنبال می کنند.
همانطور که بررسی پیشینه روابط ایران و آمریکا نشان می دهد آمریکا تنها یک ساختار سیاسی وابسته را تحمل پذیر می داند و با هرگونه داعیه استقلال طلبی و هویت مستقل فکری- سیاسی در دیگر کشورها در چالش است. به هر حال بحران و چالش در ذات روابط ایران و آمریکا نهفته است. آمریکا برای تأمین منافع خود متکی بر ابزارهای قدرت، بویژه قدرت نظامی به دنبال تغییر در رفتار با رژیم های سیاسی در کشورهای منطقه و ایران است. هرگونه خوش بینی برای بهبود روابط بر پایه تعریف منافع مشترک در پایان تنها به سود آمریکا خواهد بود و نتیجه ای برای منافع و امنیت ملی ما نخواهد داشت.
*یاسر مرادی/ ایرنا /