حلقه مفقوده سپهر گفتمان های ایرانی

  

پیروزی گفتمان "عدالت" در سوم تیرماه 84 نشان داد که گفتمان های پیشین با غفلت از مؤلفه اصلی گفتمان انقلاب اسلامی، نتوانسته اند موجبات رشد و اعتلای آرمان های نظام را فراهم آورند.


انسان موجودی است که در ارتباط با دیگر آدمیان وجود دارد. مهم ترین شکل این ارتباط از طریق زبان پدیدار می شود و این زبان ارتباطی، پیش شرط همه دانسته ها و تجربیات ممکن است. پیش شرط زبان ارتباطی نیز ، وجود مجموعه های انسانی است که با هدف هم آوا و هم رأی شدن تشکیل می شوند. از آنجایی که افراد انسانی در اولین گام به مبادله دلایل خود روی می آورند "گفتمان" به عنوان عنصری فکرساز در افکار عمومی، آیین های اخلاقی و قوانین عمومی سیاست و اجتماع مطرح می شود. از این رو، با محک گفتمان است که می توان حقیقت، درستی و راستی یک دلیل را سنجید .
واژه گفتمان ( Discourse ) که سابقه آن در برخی منابع به قرن 14 میلادی می رسد، از واژه فرانسوی Discours و لاتین Discurs-us به معنی گفتگو ، محاوره و گفتار گرفته شده است. گفتمان از دهه 1970 به بعد در اشکال و قالب های مختلفی سربرآورد که مهم ترین آنها قالب یا شیوه «تحلیل گفتمانی»
( Discourse Analysis ) است که به مثابه ابزار روش شناسی نوظهوری در عرصه علوم انسانی و علوم اجتماعی سربرآورد. (1)
گفتمان در نظریه های معاصر به صورت یکی از پیچیده ترین و بحث انگیزترین مقولات درآمده بدون آنکه معنا و مفهوم واحد و مورد اجماعی از آن وجود داشته باشد. با این وصف، آنچه در میان نظریه پردازان گفتمان مورد توافق قرار گرفته ، مفهوم «فرآیند ارتباطی» است . به معنای دقیق تر، گفتمان نوعی ارتباط یا مفاهمه زبانی است که شکل آن توسط اهداف اجتماعی آن تعیین می شود. (2)
پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری فرهومند امام خمینی (ره) موجب ایجاد هویتی جدید و "معناساز " برای جامعه ایران شد؛ هویتی که توانست با بهره گیری از فرهنگ سیاسی اسلام درکی نو از مذهب شیعه ارائه دهد و از این رهگذر، هویتی متمایز را بر پایه بنیان های ارزشی و آموزه های دینی شکل دهد. هویت نوین، با نفی هویت های پیشین ( غرب گرایی، باستان گرایی، مدرنیزاسیون، کمونیسم و سوسیالیسم ) انسجام از دست رفته ناشی از بحران هویت را به جامعه بازگرداند و توانست به "مرجع یگانه" وضع هویت غالب تبدیل شود.
بررسی رویدادهای تاریخی که در طول زمان و در بستر مکان شکل گرفته اند، بیانگر این واقعیت است که هر یک متناسب با سطح فرهنگ و جهانبینی، نقشی در هویت یابی دارند . انقلاب اسلامی در سیر تاریخی خود ، واژه ها و معانی والای انسانی آفرید و پیام خود را به وسیله واژه ها به مخاطب منتقل و وی را به نظام فکری خاص انقلاب رهنمون ساخت.
رژیم پهلوی دوم به سبب ماهیت دست نشاندگی و وابستگی به قدرتی خارجی، اساساً ناتوان از هویت بخشی به جامعه ایرانی بود. از آنجایی که جوامع انسانی بدون برخورداری از هویت نمی توانند مسیر پرتلاطم بقا در جهان را به آسودگی سپری کنند، توجه نظام های سیاسی به هویت از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
دو نگرش نسبت به هویت وجود دارد؛ نگرش فرهنگی و نگرش سیاسی . نگرش فرهنگ محور ناظر بر متغیرهای فرهنگی مانند زبان، دین، فرهنگ، ادبیات، هنر، آداب و رسوم و اعتقادات یک ملت است که زاییده دوران طولانی تاریخ است. این نگرش با تکیه بر عناصر ذهنی هویت، وجود ارزش های فرهنگی مشترک و باور عمومی به آنها را موجب شکل گیری هویت می داند اما نگرش دولت محور (سیاسی) زمینه ورود به متغیرهای سیاسی را فراهم می سازد.
به نظر می رسد بر خلاف تصویر غیرعادی که از مفهوم "بحران" در ذهن تداعی می شود در مواقع بحران، از یکسو جوامع تحرک می یابند و از سوی دیگر، توانایی های نظام های سیاسی برای ایجاد تعادل محک می خورد. این بدان معنا نیست که جوامع همواره عبور موفقیت آمیزی از بحران ها دارند بلکه بحران تغییری شمرده می شود که « مستلزم نوعی نوسازی حکومتی و نهادسازی است.» (3)
افزایش نابرابری اجتماعی و اقتصادی و فرآیند تبدیل ثروت به ارزش در ایران و تأثیر آن بر روی ارزش های دیگر که از دهه 30 شمسی در ایران شدت گرفت، موجب به وجود آمدن شکاف اجتماعی در جامعه گردید. انتقادات وارده عمدتاً متوجه برنامه مدرنیزاسیونی بود که در حوزه های مختلف در دوران پهلوی دوم در کشور آغاز شد. این برنامه نوسازی که به شدت متأثر از مکتب مدرنیزاسیون در آمریکا بود قرائت خاصی از مدرنیزاسیون را مطرح می کرد که بر اساس آن، فرهنگ غرب تحت عنوان فرهنگ مدرن در اولویت هرگونه تحول در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار می گرفت. این برنامه در حوزه فرهنگی با اعزام دانشجو به خارج، اتخاذ سیاست مذهب زدایی، بکار گیری نیروهای بهایی - یهودی و لاییک در مصادر قدرت، گسترش رفتارهای فرهنگی غیرمتعارف در جامعه و نفی سنت ها، نهادها و ارزش های بومی و مذهبی به عنوان ارزش های عقب مانده ای که سرچشمه حقارت ملی محسوب می شدند و در حوزه اقتصادی در قالب اصول انقلاب سفید در دهه 40 دنبال شد.
شکاف های حاصله به تدریج بستر را برای خیزش جنبش های اجتماعی اعتراض آمیز که با ارزش های عقیدتی پیوند خورده بودند، هموار کرد. منطق ارزشی که کنشگران اجتماعی (انقلابی) توسط آن خواستار ایجاد تغییرات عمیقی در ساختار موجود بودند، الهیات اسلامی بود که از سوی امام خمینی(ره) باز تعریف شد و یک نظام معنایی تازه ای را به وجود آورد که شالوده ساخت هویت جدیدی برای شهروندان بود.
"میشل فوکو" انقلاب ها را ناشی از دو فرآیند دینامیکی می داند. به زعم فوکو انقلاب یا ناشی از تضادهای طبقاتی است و یا ناشی از حزب، طبقه یا ایدئولوژی های پیشتار. در تحلیل انقلاب ایران از منظر فوکو باید به سه مفهوم کلیدی اندیشه فوکو یعنی تاریخ، مدرنیسم و قدرت توجه داشت چراکه وی انقلاب ایران را حرکتی نو می داند که با توجه به نقش آگاهانه مردم، سنت های در پس تاریخ را زیر پا گذاشت. فوکو بر خلاف مدرنیست ها که قدرت را در نهادها می جویند ، آن را در لایه های اجتماعی و در متن جامعه تعریف می کند. به تعبیر فوکو، اشتباه پهلوی دوم در عدم التفات به قدرت نرم افزاری انقلاب ایران بود که در متن جامعه وجود داشت.
در جامعه سیاسی ایران در سال های 1357-1320 چهار گفتمان هویتی وجود داشت ؛ گفتمان هویتی ناسیونال – سکولار ( گفتمان رسمی دولت پهلوی ) ، گفتمان سوسیالیسم و مارکسیسم (گفتمان هویتی چپ ) ، گفتمان هویتی لیبرال - ملیگرا و گفتمان هویتی اسلامگرایان.
زمینه بروز هویت اسلامی - شیعی به نوعی مبتنی بر رویکرد جمعی به مذهب است که بیانگر اعتماد عمیق به مبانی هویتساز مذهب شیعه می باشد. از این رو، آنچه تفوق تشیع را به عنوان عاملی هویت ساز معنا نموده بهره مندی از مقبولیت، مشروعیت ، قابلیت انطباق با ارزش های عمومی، ابتنا بر خواسته ها و اراده عمومی است. بدین ترتیب ، گفتمان شیعی به مثابه ایدئولوژی هویت ساز انقلاب اسلامی توانست با استفاده از نارسایی مؤلفههای هویت بخش پیشین و بحران هویت در گفتمان رسمی پهلوی به گفتمان غالب تبدیل شود.
امام خمینی (ره) رهیافت سیاسی خود را در تغییر نظام سیاسی و نفی سلطنت و جایگزین کردن سیستم سیاسی – اجتماعی نوینی بر مبنای شریعت اسلامی استوار ساخت. با تکوین مبانی نظری انقلاب و قرار گرفتن نیروهای اجتماعی در وضعیت انقلابی، چالشی سخت میان آنان و رژیم سیاسی درگرفت و سرانجام به تخریب ساختار کهنه نظام شاهنشاهی و تأسیس "جمهوری اسلامی" انجامید. به دنبال سقوط گفتمان ناسیونال – سکولار و استقرار نظام سیاسی جدید، گفتمان هایی که به سبب هژمونی گفتمان پهلویسم در حاشیه قرار گرفته بودند، وارد عرصه سیاسی شدند و در نظم بخشیدن به صورت بندی اجتماعی جدید به رقابت با یکدیگر پرداختند.
اسلام گرایان، لیبرال های مذهبی و سکولار، چپ های اسلامی و مارکسیست ها تشکیل دهنده گفتمان های موجود در دوران بعد از انقلاب بودند. در دهه ای که انقلاب اسلامی ایران نضج می گرفت ، سه مناظره بزرگ در نظام بین الملل مطرح بود؛ تلاش برای ایجاد یک نظام جدید بین المللی اقتصادی، تلاش برای یک نظام جدید اطلاعاتی - ارتباطی و کوشش برای ایجاد یک محیط مسالمت آمیز بین ابرقدرت ها . وقوع انقلاب اسلامی در منطقه پرتلاطم خاورمیانه این معادلات را بر هم زد و حضرت امام برای نخستین بار با به چالش کشیدن نظام های موجود، ضرورت یک نظام فرهنگی جدید را در سطح جهانی مطرح کرد.
از آنجایی که گفتمان لیبرال دولت موقت مهندس مهدی بازرگان که هم شامل سکولارها می شد و هم شامل مذهبی ها ، با راهبرد استقبال از روابط آمریکا و ایران و فراهم آوردن زمینه برای کاهش تنش میان طرفین نتوانست به گفتمان مورد نظر انقلاب وفادار بماند، بتدریج حذف شد. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی که عرصه تجلی ثابت قدمی مردمی مؤمن به ارزش های دینی بود ماهیتاً نمی توانست جولانگه گفتمان هویتی چپ که نیروهای چپ سکولار و مارکسیست را در خود جای داده بود، باشد. اگرچه هواداران این گفتمان معتقد به مبارزه با امپریالیسم بودند و از تسخیر لانه جاسوسی دفاع کردند، اما نتوانستند به خاطر معروف بودن به بی دینی از جایگاهی شایسته در میان مردم برخوردار شوند از این رو، این گفتمان نیز از صحنه سیاسی کشور رخت بر بست.
به دنبال پایان یافتن جنگ تحمیلی و استقرار آرامش نسبی در کشور، آرایش جدیدی از نیروهای سیاسی با مرزبندی هایی متفاوت از انواع پیشین شکل گرفت که هریک داعیه طرح گفتمانی نوین در فضای سیاسی کشور داشتند. خطوط تمایز میان گروه های سیاسی جدید که نه در باورهای مذهبی که بیشتر ریشه در دیدگاه های اقتصادی داشت، منجر به ایجاد قرائت دوگانه ای از آرمان های انقلاب اسلامی گردید و دو خرده گفتمان راست سنتی و چپ سنتی گام در عرصه نهادند. در دوره جنگ تحمیلی، چپ سنتی توانست در منازعه با رقیب به هژمون مسلط در صحنه سیاسی کشور تبدیل شود و مجلس سوم را به دست گیرد.
با پایان یافتن جنگ و ظهور مشکلات جدید، مفاهیم خرده گفتمان چپ سنتی از عهده پاسخگویی به مسایل مطروحه برنیآمد. راست سنتی با بهره جویی از این فضا و برجسته کردن دالّ هایی نظیر سازندگی، نوسازی اقتصادی، رفاه و توسعه خود را به عنوان گفتمان قادر به حل بحران های موجود معرفی کرد و دولت بعد از جنگ را تشکیل داد و کوشید با اتکاء بر این گفتمان، به خواسته های مردم جامه عمل بپوشاند.
با طرد گفتمان چپ و قدرت گیری گفتمان راست، شکاف در گفتمان اخیر حادث شد و آن را به دو گروه راست سنتی و راست مدرن تقسیم کرد؛ اوج اختلافات این دو را می توان در انتخابات مجلس پنجم و دومین دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دید.
علی رغم دستآوردهای بسیاری که گفتمان مسلط بر ارکان اجرایی دولت در بازسازی کشور به دست آورد، به دلیل غفلت از ارز ش های والای انقلاب (به ویژه در حوزه سیاست های اقتصادی) و ایجاد طبقه ای جدید از اشرافیت بوروکراتیک، چپ سنتی که در دوران حاکمیت گفتمان سازندگی در حاشیه قرار گرفته بود، با مشارکت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از گفتمان "اصلاحات" حمایت کردند به گونه ای که در دوم خرداد 76 ، این گفتمان جایگزین گفتمان توسعه و سازندگی شد.
بررسی جامعه شناختی رفتار سیاسی شهروندان در استقبال از گفتمان اصلاحات نشان می دهد که این کنش، ریشه در خواست عمومی مبنی بر توقف سیاست های حاکم در دوران سازندگی و قطع تسلط شبکه اشرافیت بوروکراتیک دارد. در حقیقت، رأی ملت به نماینده گفتمان اصلاحات بر پایه واکنش منفی به روند حاکم در دوران سازندگی تعبیر می شود.
روند سیاست های متخذه در دوران اصلاحات، نشان داد جریان حاکم که اکنون در قالب گروه های روشنفکری به تئوریزه کردن نظریات خود از جمله توسعه سیاسی، جامعه مدنی و گفتگوی تمدن ها می پردازد، نسبت به ارزش های اسلامی و توجه به نیازهای مردم که محور اساسی گفتمان انقلاب است، وفادار نبوده و در حقیقت، ادامه دهنده رویکردهای گفتمان سازندگی می باشد. بدین ترتیب با عنایت به ناسازه های نظری در گفتمان اصلاحات زمینه رویگردانی جامعه فراهم گردید و اولین جرقه جدایی بدنه جنبش اجتماعی از این گفتمان در انتخابات دور دوم شوراهای اسلامی شهر و روستا زده شد. انتخابات مجلس هفتم نیز نقطه دیگری از تاریخ بود که خبر از جدایی بدنه اجتماعی از گفتمان اصلاحات داد، این روند در انتخابات نهم ریاست جمهوری در تیر ماه 1384 تکمیل گردید.
نکته قابل تأمل در این میان، التفات به ایجاد فضای دو قطبی در اواخر دهه هفتاد است. به دنبال قدرت گیری گفتمان اصلاحات نیروهای ساختارشکن این جریان با در اختیار گرفتن ابزارهای رسانه ای، هجمه گسترده ای را نسبت به گزاره های اصلی اندیشه اسلامی و ارزش های انقلاب سازمان داده و در پاره ای موارد با به چالش گشیدن اصول و ارزش های هویتی ملت، گام در مسیری گذاردند که آشکارا در تقابل با گفتمان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به عنوان نظام سیاسی حاکم، قرار داشت.
در چنین شرایطی گفتمان "اصول گرایی" با هدف احیای گفتمان انقلاب اسلامی شکل گرفت و مرزبندی خود را با گفتمان حاکم در دولت بر مبنای اعتقاد به مبانی اسلام، اصول انقلاب، آرمان های امام و فرامین رهبری استوار ساخت. گفتمان اصول گرایی که در واکنش به تحرکات نیروهای جریان اصلاحات بالید و کوشید با ارائه الگویی حقیقی از وفاداری به انقلاب اسلامی جریان خود را متمایز نشان دهد، در حقیقت تابعی از "زمان" بود که با قدرت گیری گفتمان "عدالت" و وارد شدن فاکتور جدیدی به نام "عدالت خواهی" نیازمند ارائه تعریف نویی از خود شد.
به تعبیر دقیق تر، آرایش نیروهای سیاسی در انتخابات نهم ریاست جمهوری نشان داد که گفتمان اصول گرایی به سبب ناتوانی از پاسخگویی به نیازهای جدید نتوانست همه نیروهای خود را تحت بیرقی واحد تجمیع کرده و با کاندیدایی یگانه وارد عرصه رقابت شود. اگرچه انتخاب دکتر محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری نتیجه شکل گیری و بالندگی گفتمان اصول گرایی در سال های اخیر بود اما این پیروزی، خود به عاملی برای تعیین صورت بندی نوینی از این گفتمان بدل شد.
شکل گیری سپهر گفتمانی جدید بر پایه گفتمان اصول گرایی تحول خواهانه رییس جمهور همت خود را بر تبیین وجوه "مهندسی گفتمان عدالت و پیشرفت" مصروف داشت و شخص احمدی نژاد همواره کوشید در سخنان خود ، صورت بندی نهایی این گفتمان را به طور منسجم ارائه کند تا از این رهگذر، نظم جدید گزاره های گفتمان عدالت شکل گیرد.
در همین پیوند، یکسال پس از به قدرت رسیدن این گفتمان مقام معظم رهبری شاخصه های «یک دولت اصول گرا» را برشمردند؛ عدالت خواهی و عدالت گستری، فساد ستیزی، اعتزاز به اسلام، ساده زیستی و مردم گرایی، تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور، اجتناب از اسراف و ریخت و پاش، خردگرایی - تدبیر و حکمت در تصمیم گیری و عمل، مسئولیت پذیری و پاسخگویی، اهتمام به علم و پیشرفت علمی ، سعه صدر و تحمل مخالف، اجتناب از هواهای نفس، شایسته سالاری- نظارت بر عملکرد زیر مجموعه و تلاش بی وقفه برای این خدمات. (4)
با عنایت به این تفاصیل، مشخص می شود فقدان دالّ عدالت در گفتمان های پیشین و تحول ارزشی که گفتمان عدالت بر پایه آرمان خواهی دایمی، آن را وارد عرصه مدیریتی کشور نمود سبب نوعی بازیابی هویتی و اندیشه ای جدید به سطح تفکر مدیریتی گشت. الگوی مدیریت انقلابی گفتمان عدالت، کوشید با احیای آرمان های انقلاب اسلامی از یکسو مانع انحراف ارزش های انقلاب شود و از سوی دیگر با سرلوحه قرار دادن عدالت خواهی در وجوهی چون عدالت جغرافیایی، عدالت طبقاتی، عدالت در زمینه های مسایل اقتصادی و عدالت در مسایل فرهنگی؛ شکاف میان توسعه سیاسی و رشد اقتصادی را که در زمان حاکمیت گفتمان های پیشین نه تنها گامی در جهت رفع مشکلات واقعی مردم برنداشت بلکه ناتوانی خود را نیز نمایان ساخت، از میان بردارد.
از آنجایی که آسیب های دوران سازندگی و اصلاحات در عرصه های فرهنگ، اجتماع و اقتصاد ضرورت بازگشت به آرمان های والای انقلاب اسلامی و تدوین الگویی جامع از توسعه بر اساس آموزه های شیعی و توجه به مبانی و اصول انقلاب را اجتناب ناپذیر نمود؛ گفتمان عدالت با رویکرد احیای شعارهای گفتمان انقلاب، مؤلفه های مغفول را وارد کانون گفتمان های هویتی کرد و با تأکید بر توسعه اقتصادی با محوریت عدالت توزیعی، شاخص های توزیع درآمد را بهبود بخشید و موجب کاهش شکاف های طبقاتی گردید و گفتمانی در راستای منافع ملت را در سپهر گفتمان های ایرانی شکل داد.


*امیرحسین کبیری
------------------------------------------
(1) : دایان مک دانل ، نظریه های گفتمان ، ترجمه حسینعلی نوذری ، نشر فرهنگ گفتمان ، 1380 ، ص 16
(2) : همان ، ص 49
(3) : حسین سیف زاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی ، نشر قومس ، 1373 ، ص 134
(4) : مقام معظم رهبری در دیدار با رییس جمهور و هیأت دولت ، 6 شهریور 1385