یک شنبه صبح، پای درخت چنارتان با غربتی عمیق نشستم کنارتان امّا شما دوباره نبودید و بی دلیل می چرخد آسمان دلم برمدارتان
روز دوشنبه باز کنار همان درخت یعنی سر قرار، شدم بی قرارتان شاید سه شنبه نیز، ولی نه هنوز هم صد ایستگاه مانده به سوت قطارتان هر هفت روز هفته چنین کشته می شوم در قتلگاه کوچه ی اندوه بارتان من آدمم و مرگ من اصلاً مهم نبود بیچاره این درخت، درخت چنارتان! حالا که رفته اید دو پای من از شما شاید در این مسیر بیاید به کارتان شعر از : حامد حسینخانی مجموعه ی یک شنبه صبح |