اینجا شلمچه! صدای مرا را از جوار خدا می شنوید...

 هر  

 سال تحویل امسال توفیق نصیبم شد تا همراه کاروان راهیان نور به سرزمین های شجاعت،شهامت،حماسه و ایثیار سفر کنم... 


ان شاء الله بزودی یادداشتهایی پیرامون این سفر خاطره انگیز منتشر خواهم نمود.

ذره ازخاک اینجا، با قطره های خون لاله ها آبرو گرفته است. هر تکه از زمین اینجا قطعه قطعه های پیکر پاک ترین فرزندان وطن را آذین خود کرده است.

اینجا، شهادت همه قدرتش را، همه زیباییش را به رخ کشیده است تا ببینیم اسماعیل ها تکرار می شوند و هر روز در اینجا عید قربان است.

 

شلمچه میعادگاه خدا و خستگان از دنیاست. شلمچه جغرافیای جنون و شیدایی است.

در شلمچه زمین با تو حرف می زند، آسمان با تو حرف می زند. وقتی چشم می گردانی در این بیابان وسیع که روزگاری نبرد انسان و شیطان در آن جریان داشت، که روزگاری محل تقابل شهادت و شقاوت بود، انگار روح انبوهی از شهیدان را می بینی که آسمان را پوشانده اند و تو زیر سایه حضور پررنگ آنها امان می یابی و دمی می نشینی روی خاک هایی که داغ است از حرارت ایثار گل هایی که در اینجا پرپر شدند و پرکشیدند به سمت ارتزاق از سفره مخلد خدا، به سوی حیات جاودان.

اینجا حس می کنی ارواح پاک و خوش بویی در کنار تو هستند که صدای دل شکستگی هایت را می شنوند، نجوایت را ارج می نهند و به تو نگاه می کنند؛ نگاهی که تو را از دلدادگی سرشار می کند، ازعشق مجنون می کند و تو را بر ایثار جانت مشتاق می کند.

دست می کشی روی خاک هایی که تو را اسیر می کنند، تو را می خوانند به ماندن، به همین جا ماندن، شلمچه تورا می خواند به بریدن از دنیا، به شهادت، به بهشت...