پایگاه خبری تحلیلی کرمان نیوز .......Kerman News

اولین پایگاه خبری - تحلیلی مستقل در استان کرمان/ تا نخواهیم نمی توانیم/ وبلاگ شخصی روزنامه نگار کرمانی محمد هادی شجاعی

پایگاه خبری تحلیلی کرمان نیوز .......Kerman News

اولین پایگاه خبری - تحلیلی مستقل در استان کرمان/ تا نخواهیم نمی توانیم/ وبلاگ شخصی روزنامه نگار کرمانی محمد هادی شجاعی

علم الهدی؛ شهیدی از تبار ابوتراب

 

شهید سید حسین علم الهدی از پیشگامان جهاد علیه دشمن بعثی بود که همراه تعدادی از همفکران خود با رشادت فراوان در شهرهای سوسنگرد و هویزه مقاومت کرد تا آنجا با خاک انس گرفت و در هفتم دیماه شربت شهادت نوشید.

شهید محمد حسین علم الهدی در هشتم مهرماه سال 1377 در خانواده ای بسیار مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش آیت الله سید مرتضی علم الهدی از برجسته ترین روحانیون منطقه بود به همین علت وی از سن 6 سالگی به فراگیری قرآن روی آورد و با آموزه های اسلامی و اسلام ناب محمدی آشنا شد و آنها را تا آخرین روز حیات خویش سرلوحه اعمال و کردار خود قرار داد.

شهید علم الهدی اولین بار در سال 1353 و در سن 16 سالگی در مدرسه محل تحصیل خود در اهواز توسط ساواک دستگیر شد اما سن وی آنقدر پایین بود که ماموران ساواک اعتقاد داشتند که وی در حد مبارزه با رژیم نیست اما او در بند نوجوانان در زندان توانسته بود یک نوجوان خلافکار را اهل نماز و قرآن کند و اینگونه بود که قدرت رهبری خویش را به رخ ساواک کشید.

وی در سال 1356 در رشته تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد قبول و مدتی از زندگی خود را در آن شهر گذراند ولی در این مدت نیز دست از مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی برنداشت. قبل از انقلاب فعالیت های دیگری مثل تاسیس گروه مسلحانه موحدین درسال 1355 به آتش کشیدن کنسولگری عراق در خرمشهربه تلافی اقدامات عراق علیه امام خمینی (ره) درسال 1357؛ انفجار شهربانی کرمان و حمله مسلحانه به فرماندار نظامی خوزستان در سال 1357 را در کارنامه خود ثبت کرده است از دیگر کارهای تحسین برانگیز او در قبل از انقلاب ترور مستشار آمریکایی (پل گریم)، بالاترین مقام شرکت نفت در اهواز بود که سبب ایجاد وحشت بیشتر در دل رژیم و حامیان آن و در نتیجه تداوم اعتصاب در شرکت نفت اهواز شد.
 
وی پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز درتسخیر لانه جاسوسی و چاپ اسناد وابستگان به آمریکا در سال 1358 به همراه دیگر دانشجویان پیرو خط امام شرکت کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود و از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهه‌های نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر و جهاد مردمی عازم این منطقه شد تا جلوی پیشروی دشمن به خاک ایران به خصوص شهرهایی مثل هویزه، سوسنگرد و اهواز را بگیرد.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تشکیل شد حسین عضو شورای فرماندهی سپاه خوزستان شده بود در همان موقع کشور عراق تحرکاتی را در مرزها آغاز کرده بود ولی دولت وقت با وجود هشدار بچه های سپاه خوزستان حمله احتمالی عراق به کشور را قبول نداشت به همین دلیل شهید علم الهدی دست به کار شد و با انجام سلسله اقداماتی، دست به افشای تحرکات خطرناک عراق در مرزهای خوزستان برای مردم زد.

در آذر 1359، پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد یک گروهان از پاسداران سپاه اهواز برای محافظت و پدافند شهر هویزه، از سوسنگرد به آن شهر اعزام شدند. افراد این گروهان، پس از رسیدن به منطقه و استقرار، عهده دار حفاظت از جنوب تا جنوب غربی شهر هویزه شدند. نیروهای عراقی در این منطقه متشکل از واحدهای تانک از نوع «تی – 62»، «تی -55»، موشک های زمین به زمین و امکانات نظامی پیشرفته و بیش از 6 هزار نفر پیاده بودند. ولی نیروهای کم تعداد مدافع شهر، از کمترین امکانات دفاعی هم بی بهره بودند.

دشمن در آغاز هجوم سراسری خود، ظرف 48 ساعت از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرده و در امتداد آن مستقر شده بود، به طوری که فاصله آنها تا هویزه حدود 10 کیلومتر بود. تاکتیک دشمن این بود، که با تصرف سوسنگرد، هویزه خود به خود سقوط می کند.

در چنین شرایطی 50 تا 60 نفر از اعضای سپاه برای جلوگیری از پیشروی دشمن مسئولیت مین گذاری جاده ها را به عهده گرفتند زیرا این جاده ها و راه های عبور، برای دشمن به مانند رگ های حیاتی برای ادامه تجاوز محسوب می شد. دو هفته قبل از آن که عملیات مدافعان اسلام علیه نیروهای عراقی در این منطقه انجام گیرد، بنی صدر دستور تخلیه هویزه را از رزمندگان بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.

این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی شهید سید محمد حسین علم الهدی و دیگر همرزمان وی مواجه شد بعد از آن که علم الهدی با مسئولان ارشد وقت تماس گرفت، دستور بنی صدر لغو شد و پاسداران در هویزه باقی ماندند.

یک هفته بعد، تصمیم بر آن شد که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه عطف عملیات منظم رزمندگان ارتش و سپاه دانست ولی بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داد و گفت: سپاه نباید در این عملیات شرکت کند ولی بچه های بسیجی و سپاه که در منطقه حضور داشتند و اغلب آنها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.

بار دیگر، این مسئله با تلاش شهید علم الهدی و تماسهای مکرر وی با مسئولان در تهران، حل شد و قرار شد که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.

14 دی 1359 اولین عملیات ایران که با هماهنگی بین ارتش و بسیج طراحی شده بود انجام شد. هدف این علمیایت آزاد سازی پادگان حمید و رفتن به سوی خرمشهر بود. روز اول عملیات به خوبی انجام شد و برای اولین بار، حدود هزار اسیر عراقی به اسارت رزمندگان ایران در آمدند؛ روز 15 دی نیز رزمندگان به پیش رفتند و قرار بود یک دسته ‌دیگر از رزمندگان از طرف جاده خرمشهر عملیات را ادامه دهند و دو گروه عملیاتی، ارتش عراق را دور بزنند ولی گروهی که از جاده خرمشهر در حال اجرای عملیات بودند، نتوانستند به مواضع خود دست یابند.

سرانجام  در روز هفتم دی ماه سال 1360 و در جریان همین عملیات او به همراه تعدادی از پاسداران سپاه هویزه و برخی دانشجویان خط امام زمانیکه دشمن با تعدادی از تانکهای خود به شهر هویزه یورش برده بود به مقابله با آنان پرداخت و در جریان همین مقاومت به محاصره 40 دستگاه تانک دشمن در آمد ولی با پایان یافتن مهمات و تنگ تر شدن محاصره چون الگوی همیشگی خود در زندگی امام حسین(ع) جان به جان آفرین تسلیم کرد و به آرزی خود یعنی شهادت رسید. 

بخشی از وصیت نامه شهید علم الهدی

بخشی از وصیت نامه  یا به عبارتی دست نوشته های شهید علم الهدی هنگام حضور در هویزه و در سنگر چنین است:
... خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت می پرداختند . این خانه کوچک این سنگر این گودی در دل زمین ، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است. فریاد است غوغاست ... تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است . خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان، در این چند روز با خاک انس گرفته ام. بوی خاک گرفته ام ، رنگ خاک گرفته ام ، حال می فهمم که چرا پیامبر علی ابن ابیطالب را ابوتراب نامید. خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من هستی و در دل من و سنگر هر دو حضور داری . لحظات چگونه می گذرد ؟ عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمانم کاملا ملموس است . اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی در زمین خدا است ، پاکی در متن  نمی تواند تکرار پذیر باشد آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.